• 021-88565521
  • info@tedco.co

در مقابل اهل ایمان تواضع کنید، نه صاحبان زر و زور و تزویر

در مقابل اهل ایمان تواضع کنید، نه صاحبان زر و زور و تزویر

در مقابل اهل ایمان تواضع کنید، نه صاحبان زر و زور و تزویر

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ ﴿مائده/۵۴﴾ ای کسانی که‏ ایمان آورده‏ اید هر کس از شما از آئین خود باز گردد (به خدا زیانی نمی‏رساند) خداوند در آینده جمعیتی را می‏آورد، که آنها را دوست دارد و آنها (نیز) او را دوست دارند، در برابر مؤ منان متواضع و در برابر کافران نیرومندند.

امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام):
هر کس در مقابل ثروتمند به خاطر ثروتش تواضع کند دو سوم دینش از بین برود.
(نهج البلاغه، حکمت 228)

کدهای رفتاری سازمان:
همیشه خواسته های هر ارباب رجوع را (فارغ از آشنایی/ غریبگی خود با او، سفارش شدگی/ سفارش نشدگی اش، مذهب و زبان و قومیتش، ثروتمندبودن یا   فقیربودنش، زن یا مرد بودنش و …) به طور مؤدبانه پاسخ می دهیم و در چارچوب مقررات به او اطمینان می دهیم که کارش را راه خواهیم انداخت
(کدهای اختصاصی: پزشک-کد:42)


تفسیر المیزان
” یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ” معناى اینکه گفته مى‏شود فلانى” ارتد عن دینه” این است که از دین خود برگشت و این در اصطلاح اهل دین به معناى برگشتن از ایمان به کفر است، حال چه اینکه ایمانش مسبوق به کفرى دیگر باشد، مثل کسى که کافر بوده، سپس ایمان آورده و دوباره به کفر قبلى خود بر گردد و یا مسبوق نباشد مثل مسلمان زاده‏اى که قبل از اسلامش هیچ سابقه کفر نداشته و بعدا کافر شود که اولى را مرتد ملى مى‏گویند که در حقیقت به ملت و کیش قبلى خود برگشته و دومى را مرتد فطرى مى‏نامند و این نامگذارى اصطلاحى است شرعى و یا حد اقل در عرف متشرعه پیدا شده، به هر حال فعلا این دو کلمه حقیقت در آن دو معنا شده است.
و اما در آیه مورد بحث از کلمه ارتداد اى بسا که قبل از هر معنا این معنا به ذهن بیاید که مراد از آن همان معنایى است که اهل دین بر آن اصطلاح دارند و در نتیجه آیه شریفه بریده از
__________________________________________________
(1)” سوره توبه، آیه 126″.
(2) هان اى کسانى که به زبان ایمان آورده‏اید، دل خود را از دوستى با کفار پرهیز داده و تنها با مؤمنین دوستى کنید مگر مى‏خواهید با رفتارى جز دین خداى را بر خود مسلط سازید با اینکه به روشنى مى‏دانید خدا بر گنهکاران مسلط است، آرى منافقین در پست‏ترین درجات آتش قرار دارند و تو براى آنان یاورى نخواهى یافت، بله تنها کسانى از این خطر محفوظند که توبه کرده و آنچه که از ایشان فاسد شده اصلاح نمایند و خود را به پناه خدا بکشند و از او عصمت و مصونیت از انحراف را بخواهند و دین خود را براى خدا خالص بسازند اینها با مؤمنین خواهند بود و خداى تعالى به زودى بر مؤمنین پاداشى عظیم خواهد داد.
” سوره نساء، آیه 146″.
ما قبل است و آیه‏اى است مستقل که مى‏خواهد بفهماند خداى سبحان از ایمان طائفه‏اى از مؤمنین به خاطر ایمان طائفه‏اى دیگر بى نیاز شده است.
لیکن اینطور نیست و دقت در این آیه و آیات قبل از آن این احتمال را دفع مى‏کند.
براى اینکه بنا بر این احتمال آیه شریفه مى‏خواهد از قدرت خداى سبحان بر پرستیده شدنش در زمین خبر دهد و بفرماید خدا مى‏تواند وضعى و مردمى پیش بیاورد که همواره در زمین پرستش شود، اگر مردم موجود، او را پرستیدند که هیچ و اگر نپرستیدند اقوامى دیگر پدید مى‏آورد که ملازم دین او باشند و از دین او مرتد نشوند و خلاصه کلام آیه شریفه همان را بگوید که آیات زیر مى‏گوید، توجه بفرمائید:” فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً لَیْسُوا بِها بِکافِرِینَ” «1»،” وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ” «2»،” إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ” «3».
و چنین مقامى بیش از آنچه در آیات مذکور آمده که همان اصل غرض و غرض اصلى است اقتضا ندارد، تنها باید این را بگوید که اگر شما از دین خدا بر گردید قومى دیگر مى‏آیند که از دین بر نگردند و اما اینکه قومى که مى‏آیند مردمى هستند که خدا را دوست مى‏دارند و خدا ایشان را دوست مى‏دارد و مردمى هستند که در برابر مؤمنین خوار و متواضع و در برابر کفار شکست‏ناپذیرند و … مقام اقتضا بر شمردن این اوصاف را نداشت، چون زائد بر اصل غرض است و مسلما اگر در آیه مورد بحث متعرض آنها شده، نکته و غرض زائدى در بین بوده است.
[بیان ارتباط آیه:” مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ …” با آیات قبل‏]
و از جهت دیگر مى‏بینیم اوصافى که در آیه شریفه آمده بى ارتباط با مضمون آیات قبل یعنى دوستى با یهود و نصارا نیست، چون دوست گرفتن آنان و نگرفتن مؤمنین بى ارتباط با علاقه قلبى با آنان نیست حتما دوستدار آنان علاقه قلبى به آنان دارد و چگونه ممکن است قلبى که این چنین شیفته دشمنان خدا است محبت خدا را در خود جاى دهد با اینکه خداى خالق دلها فرموده:” ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ” «4».
و از لوازم این دوستى یکى این است که مؤمن در برابر این کفار ذلیل گردد و کفار بر
__________________________________________________
(1) اگر اینها به دین خدا کفر بورزند قومى را موکل بر این دین کرده‏ایم که هرگز به آن کافر نخواهند شد.” سوره انعام، آیه 89″.
(2) و کسى که کفر مى‏ورزد بداند که خدا از همه عالمیان بى نیاز است.” سوره آل عمران، آیه 97″.
(3) اگر شما و همه کسانى که در زمین هستند کفر بورزید، باید بدانید که خداى تعالى بى نیاز و ستوده است.” سوره ابراهیم، آیه 8″.
(4) خدا براى یک انسان دو قلب در باطنش ننهاده.” سوره احزاب، آیه 4″.
مؤمنین سلطه پیدا نموده، آنان را مایه عزت خود قرار دهند و بکوشند که بر آنان آقایى کنند هم چنان که خداى تعالى فرموده:” أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً” «1».
و یکى از لوازم آن سهل‏انگارى در جهاد علیه کفار و نارضایتى از جنگیدن با آنان است و یکى از لوازم این نارضایتى این است که چنین کسى حاضر نیست در راه جهاد با کفار که دوستشان دارد رنج جنگیدن و سفر و گرسنگى و تشنگى و هر محرومیت دیگر را تحمل کند، پس کسى مى‏تواند این ناملایمات را تحمل کند که بطور کلى رابطه اجتماعى خود را با آنان قطع کند، هم چنان که خداى تعالى در این باره فرموده:” یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ … إِنْ کُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً فِی سَبِیلِی وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِی تُسِرُّونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ” «2».
و نیز فرموده:” قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْراهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ کَفَرْنا بِکُمْ وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ” «3».
پس معلوم شد صفاتى که در آیه شریفه براى مؤمنین واقعى و جایگزینان حیله گر و مکار آن روز ذکر شده، از مقتضیات دلهاى خالى از محبت کفار است هم چنان که ضد آن صفات از مقتضاى دوستى با کفار است که کلمه ارتداد به معناى لغویش و یا با یک عنایت تحلیلى صادق بر آن است و قرآن کریم آن صفات را در آیات زیر خاطرنشان ساخته و مى‏فرماید:” وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ” که قبل از آیه مورد بحث بود.
و نیز فرموده:” وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْ‏ءٍ” «4» که نقطه مقابل جمله:
__________________________________________________
(1) آیا در نزد کفار عزت مى‏جویند؟ باید بدانند که عزت همه‏اش از آن خدا است.” سوره نساء، آیه 139″
(2) هان اى کسانى که ایمان آوردید، دشمن من و دشمن خودتان را دوست مگیرید آیا با آنان به دوستى بر خورد مى‏کنید با اینکه به دین حقى که براى شما آمده کفر مى‏ورزند …؟ اگر براى جهاد در راه من و در جستجوى رضاى من قیام کرده‏اید، چگونه دوستى با آنان را در دل خود پنهان مى‏دارید؟.” سوره ممتحنه، آیه 1″.
(3) ابراهیم و آنان که با وى بودند براى شما الگو و اسوه خوبى هستند، آن زمان که به قوم خود گفتند: ما از شما و از آنچه شما به جاى اللَّه مى‏پرستید بیزاریم و به شما کفر مى‏ورزیم و از هم اکنون تا ابد بین ما و شما عداوت و کینه آغاز گردید، مگر آنکه به خداى یگانه ایمان بیاورید.” سوره ممتحنه، آیه 4″
(4) کسى که چنین کند یعنى کفار را دوست بدارد خداى تعالى به اندازه پشیزى براى او ارزش قائل نیست.” سوره آل عمران، آیه 28″.
” یحبهم” در آیه مورد بحث است که در اوصاف دشمنان کفار آمده و نیز فرموده:” إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ” «1».
پس با این بیان روشن گردید که آیه شریفه به نحوى متصل به آیات قبل است و در این مقام است که روشن سازد دین خدا از اینگونه مردم نیرنگ باز بى‏نیاز است، براى اینکه مردمى که از ترس منافع مادى، خود را در ورطه مخالفت با خدا مى‏افکنند و با یهود و نصارا دوستى مى‏کنند، در صراطى قرار دارند که آرام آرام نفاق در دلهاشان رخنه مى‏کند و قبل از گرفتار شدن به نفاق، مبتلا به بیمارى دل هستند، جماعتى هستند که جمعى از آنان بیمار دلند، باکى ندارند از اینکه با از دست دادن سرمایه دین، دنیا را به دست آورند و آنچه در نزد دشمنان دین از عزت کاذب و مقام‏هاى حیوانى و فانى سراغ دارند را مقدم مى‏دارند بر عزت حقیقى که تنها از آن خدا و رسول او و مؤمنین است و بر سعادت واقعى که هم شامل زندگى دنیا است و هم آخرت.
[در آیه شریفه (فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ …) پیشگویى غیبى شده است‏]
آیه شریفه که این معنا را فاش ساخته، در حقیقت یک پیشگویى غیبى است که از آن خبر مى‏دهد و مى‏گوید: خداى سبحان در مقابل تلون و دو چهرگى این مردم سست ایمان و صدمه‏هایى که دین از ناحیه آنان خورده و در ازاى اینکه اینان محبت غیر خدا را بر محبت خدا ترجیح دادند و عزت را از ناحیه غیر خدا طلب کردند و نیز در مقابل اینکه در امر جهاد در راه خدا سهل‏انگارى نموده و از ملامت‏ها ترسیدند به زودى قومى را خواهد آورد که آنها را دوست مى‏دارد و آن قوم نیز خدا را دوست مى‏دارند، مردمى که در برابر مؤمنین خاضع و ذلیل و در مقابل کفار شدید و شکست‏ناپذیرند، مردمى که در راه خدا جهاد مى‏کنند و از ملامت هیچ ملامت‏گرى پروا نمى‏نمایند.
بیشتر مفسرین هر چند متوجه این معنا که آیه شریفه خبرى از غیب مى‏دهد شده، و بحث‏هاى طولانى پیرامون این مطلب که” منظور از آن قومى که بعدها مى‏آیند چیست؟” به راه انداخته‏اند الا اینکه در تفسیر مفردات آیه، سهل‏انگارى نموده و حق معناى اوصافى را که در آیه ذکر شده ادا نکرده‏اند نتیجه سهل‏انگارى آنها این شده که با کلام خداى تعالى آن معامله را کرده باشند که با کلام غیر خدا مى‏کنند، یعنى جائز دانسته‏اند که در کلام خداى تعالى هم مانند کلام غیر او بارى به هر جهت واقع بشود.
__________________________________________________
(1) شما که کفار را دوست مى‏دارید مثل همان کفارید.” سوره نساء، آیه 140″.
بله درست است که قرآن کریم در بلاغت خود یک مسلک نو ظهور را ابداع نکرده و در استعمال الفاظ و ترکیب جملات و قرار دادن هر لفظى در مقابل معنایش طریقه جدیدى اختراع ننموده، بلکه همان مسلکى را رفته که گفتارهاى دیگر، آن مسلک را رفته‏اند.
[نقطه افتراق مهم بین کلام الهى و کلام بشرى‏]
و لیکن در عین حال در یک امرى دیگر با سایر گفتارها فرق دارد و آن این است که ما گویندگان بشرى چه بلیغ باشیم و چه نباشیم گفتار خود را بر اساس آنچه که عقل ما از معانى درک مى‏کند قالب گیرى مى‏کنیم و از معانى و حقایق آنچه که به درک ما در مى‏آید عبارت است از آنچه که از زندگى اجتماعیمان گرفته شده، آن زندگى اجتماعى که خود ما با فطرت انسانى اجتماعیمان براى خود ساخته‏ایم و یکى از خصوصیات آن قیاس کردن است و همین که پاى قیاس به میان کشیده مى‏شود، باب مسامحه و مساهله به روى ذهن ما گشوده مى‏گردد، در نتیجه حکمى را که باید بر روى” کثیر” ببریم، بر روى” جمیع” مى‏بریم و قضاوتى که باید براى غالب موارد موضوعى بکنیم، در باره دائم مى‏کنیم و هر امر قیاسى را امرى مطلق فرض مى‏کنیم و هر امر نادر را ملحق به معدوم مى‏سازیم و هر امر اندک و کمیاب را جارى مجراى امرى مى‏کنیم که اصلا وجود ندارد، مثلا یک گوینده بشرى وقتى مى‏خواهد حرف بزند، مى‏گوید: فلان کار خوب و یا زشت است، محبوب و یا مبغوض است، پسندیده و یا نکوهیده است، نافع و یا مضر است، و از این قبیل تعبیرها که انسانها همه روزه دارند با اینکه نه خوب و محبوب و محمود و نافع و خیرش بطور مطلق و براى همیشه چنین است و نه مبغوض و نکوهیده و مضر و شرش بطور مطلق و براى همیشه چنین است، بلکه در بعضى از حالاتش چنان و بر بعضى از فرضهایش چنین است، در نزد بعضى از مردم چنان و به قیاس به بعضى اشیاء چنین است، نه بطور مطلق و براى همه و براى همیشه، اما یک گوینده بشرى بعضى از صورتهایى که مخالف حکم او است را ملحق به عدم مى‏کند و در درک خود و حکمش مسامحه روا مى‏دارد، تازه همه اینها در چهار چوب ادراکاتى است که از جهان خارج دارد و اما بیرون این چهار چوب یعنى حقائقى که از آنها غافل است و به خاطر محدودیت درکش حتى آنچه از آن حقایق که مربوط به مدرکات او است را درک نمى‏کند، قهرا سهل‏انگاریش در باره آنها بیشتر است، پس اگر انسان از چیزى خبر مى‏دهد و از آنچه در خارج رخ داده سخن مى‏گوید، به خیال اینکه به واقع آن احاطه دارد و حقیقت آن را درک و کشف کرده، همه بر اساس تسامح در پاره‏اى جهات و دقت در پاره‏اى جهات دیگر است و این شوخى است که کسى ادعا کند مى‏تواند به واقع آنچه شده دست یابد و کلام گوینده را بر آن تطبیق دهد.
آرى این است حال آدمیان در علمشان و کلامشان که بیانگر عملشان است و اما کلام خداى سبحان چنین نیست و باید خداى تعالى را اجل از این نقیصه بدانیم چون او به هر چیزى از هر جهتش احاطه علمى دارد، او خود در وصف کلامش فرمود:” إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ” «1».
این است یکى از وجوه و ادله‏اى که به آن تمسک مى‏کنیم در اینکه از کلام خداى تعالى آنچه که ظهور در اطلاق دارد، اطلاق مى‏گیریم، مى‏گوئیم: کلام او کلام حکیمى است، آگاه به همه چیز، او وقتى در کلام خود مطلقى مى‏آورد و به دنبالش چه متصل و چه جداى از آن کلام قیدى براى آن مطلق نمى‏آورد همان مطلق حجت است و نیز همین است یکى از وجوهى که مى‏گوئیم اگر خداى تعالى در کلام خود حکمى را که روى موضوعى مى‏برد آن موضوع را به صفتى توصیف مى‏کند این توصیف اشاره دارد به علیت و اینکه علت محکوم شدن آن موضوع به این حکم همین صفتى است که در آن وجود دارد، به طورى که اگر موضوع نامبرده در زمانى آن صفت را نداشته باشد آن حکم را نیز نخواهد داشت، چون گوینده این کلام و حاکم به این حکم حکیم است و آن صفت را بیهوده ذکر نکرده، بنا بر این اگر در آیه مورد بحث فرموده:” یحبهم”، دوستشان دارد” و هیچ قیدى براى این محبت خود نیاورده، مى‏فهمیم که خداى تعالى آن مردم را در هیچ چیزى دشمن نمى‏دارد و گرنه باید در کلام خود آن مورد را استثناء مى‏کرد و همچنین اگر فرموده: این مردمى که بعدها مى‏آیند در برابر مؤمنین، متواضع و ذلیلند، مى‏فهمیم که آن مردم باید مؤمنین را به خاطر آنکه مؤمنند و ما دام که مؤمنند دوست بدارند و یا به عبارت دیگر مؤمنین را بدین جهت دوست بدارند که داراى صفت ایمان به خداى سبحان هستند و نیز مى‏فهمیم که این مردم باید در برابر مؤمنین در هر حالى از احوال آنان متواضع باشند و الا لازم بود خداى سبحان در کلام خود استثناء بیاورد و مثلا بفرماید:” در برابر مؤمنین ذلیلند الا در فلان حال مؤمنین”، و گرنه کلام قول فصل نمى‏شد.
بله در این میان مطالبى هست که به غیر صاحبان آن نسبت داده مى‏شود، (مثلا به یهودیان زمان رسول خدا (ص) که نه پیغمبرى را دیده و نه پیغمبرى را کشته‏اند نسبت مى‏دهد که پس شما چرا انبیا را کشتید) و این در مواردى است که بین صاحبان آن عمل و منسوبین به آن عمل جامعى وجود دارد که این نسبت را تصحیح مى‏کند، به آیات زیر توجه فرمائید:
” وَ لَقَدْ آتَیْنا بَنِی إِسْرائِیلَ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَى الْعالَمِینَ”
__________________________________________________
(1) قرآن سخن فصل و جدا سازنده حق از باطل است نه شوخى.” سوره طارق، آیه 14″.
«1»،” هُوَ اجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ” «2»،” کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ” «3»،” لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً” «4»،” وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً” «5»، و آیاتى دیگر از این قبیل که در عین اینکه با اوصاف اجتماعى، فرد و مجتمع را توصیف مى‏کند، در عین حال این توصیفش جنبه تسامح و سهل‏انگارى ندارد، بلکه به خاطر عنایتى جزء و کل و فرد و مجتمع را به آن توصیف نموده، همانطور که خود ما خاک معدن طلا و سنگریزه‏هاى معدن جواهرات را یک جا بار مى‏کنیم و مى‏بریم با اینکه غرض ما تنها طلا و جواهرات است، اینک به اصل مطلب برگشته و مى‏گوئیم:
اما اینکه فرمود:” یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ”، مراد از” ارتداد” و برگشتن از دین بنا بر آنچه که گذشت همان دوستى با یهود و نصارا است و اگر خطاب را متوجه خصوص مؤمنین کرد براى این بود که خطاب قبلى نیز متوجه به مؤمنین بود و مقام آیه مقام بیان این نکته است که دین حق از ایمان چنین مؤمنینى که ایمانشان مشوب به دوستى با دشمنان خدا است بى نیاز است، چون خداى سبحان چنین ایمانى را کفر و شرک خوانده و فرموده:” وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ” و براى اینکه خداى سبحان ولى و ناصر دین خود و ولى هر کسى است که دین او را یارى کند و به زودى مردمى خواهد آورد که بیزار از دشمنان اویند و اولیاى او را دوست مى‏دارند و دوست نمى‏دارند مگر او را.
و اما اینکه فرمود:” فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ” و نسبت آوردن قوم را به خودش داد، براى همین بود که یارى کردن از دینش را تثبیت کند، چون از سیاق کلام فهمیده مى‏شد که براى این دین یاورى هست و احتیاج به یارى بیگانگان ندارد و آن یاور خود خدا است.
__________________________________________________
(1) ما به بنى اسرائیل کتاب و حکم و نبوت دادیم و از طیبات روزیشان کردیم و بر عالمیان عصر خود برترى بخشیدیم.” سوره جاثیه، آیه 16″. […..]
(2) او شما امت اسلام را اجتباء و انتخاب کرد و در دین هیچ حرجى و زحمتى بر شما تحمیل نکرد.
” سوره حج، آیه 78″.
(3) شما امت اسلام بهترین امتى هستید که براى بشر تشکیل شدید، امر به معروف مى‏کنید و نهى از منکر مى‏نمائید.” سوره آل عمران، آیه 110″.
(4) تا شما گواهان و الگوهایى براى مردم باشید و رسول بر شما گواه باشد.” سوره بقره، آیه 143″.
(5) و رسول در آن روز مى‏گوید: پروردگارا امت من این قرآن را متروک گذاشته‏اند.” سوره فرقان، آیه 30″.
[مراد از” قوم” که خداوند وعده آمدن آنان را داده است، اشخاص نیستند]
و اینکه سیاق کلام بیان پیروز شدن دین به وسیله این قوم در مبارزه با کسانى است که پیروزى را در گروه‏گرایى مى‏بینند و به همین امید با دشمنان دین دوستى مى‏کنند و نیز تعبیر از آن مردم به کلمه” قوم” و آوردن آن اوصاف و افعال را با صیغه جمع، همه و همه اشعار به این معنا دارد که آن قومى که خدا وعده آوردنش را داده، مردمى هستند که دسته جمعى مى‏آیند نه تک تک و دو تا دو تا، و منظور این نیست که خداى تعالى در هر زمانى و قرنى شخصى را به یارى دین مى‏گمارد که او را دوست دارد و او خدا را دوست دارد! شخصى که در برابر مؤمنین خاضع و در برابر کفار قدرتمند و شکست ناپذیر است و در راه خدا جهاد مى‏کند و از سرزنش هیچ ملامت‏گرى نمى‏هراسد!!. مطلب دیگر اینکه آمدن چنین مردم را با اینکه خودشان مى‏آیند اگر به خود خداى تعالى نسبت داده و فرموده، خدا آنان را مى‏آورد، به معناى آن نیست که خدا آنان را خلق مى‏کند زیرا آنان تنها نیستند که خالقشان خدا است، بلکه کل جهان را خدا خلق کرده، هم چنان که فرمود:” اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ” «1»، بلکه به این معنا است که خداى تعالى است که آنان را برمى‏انگیزد تا در هر فرصتى که به دست آورند دین را یارى کنند و او است که ایشان را به چنین افتخارى مفتخر کرده، که دوستشان بدارد و ایشان نیز او را دوست بدارند و او است که به ایشان توفیق داده تا در برابر دوستان خدا خوار و علیه دشمنانش قدرتمند و شکست ناپذیر باشند و در راه او جهاد کنند و از ملامت هر ملامت‏گرى روى برتابند، پس اگر آنان دین را یارى مى‏کنند در حقیقت خدا است که دین خود را به وسیله آنان و از طریق ایشان یارى مى‏کند، در اینجا ممکن است کسى توهم کند که جا داشته فردى از مسلمانان صدر اسلام پیش خود بگوید: پس کجایند آن مردم و چرا نیامدند دین را یارى کنند، جوابش این است که زمان براى خداى تعالى دیر و زود ندارد، دیرش و زودش براى او یکى است، این مائیم که به خاطر قصور فکرمان بین آن دو، فرق مى‏گذاریم.
و اما اینکه فرمود:” یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ”، از آن جهت که حب را مطلق آورد معلوم مى‏شود حب خدا مربوط به ذات آن قوم و متعلق به ذات ایشان است بدون اینکه مقید به وصفى و یا چیز دیگرى باشد و اما دوست داشتن آنان خدا را، لازمه‏اش آن است که پروردگارشان را بر هر چیز دیگرى غیر خدا که مربوط به خودشان باشد از قبیل مال و جاه و یا خویشاوند یا غیر آن مقدم بدارند، بنا بر این قومى که وعده آمدنشان داده شده، احدى از دشمنان خداى سبحان را
__________________________________________________
(1) خالق هر چیزى خدا است.” سوره زمر، آیه 62″.
دوست نمى‏دارند و اگر قرار باشد فردى از افراد انسان را دوست بدارند اولیاى خدا را به ملاک دوستى با خدا دوست مى‏دارند.
[کسانى که خدا دوستشان دارد مبرا از رذائل و متصف به فضائل هستند]
و اما اینکه خدا آنان را دوست مى‏دارد، لازمه‏اش این است که این طائفه از هر ظلمى و از هر پلیدى معنوى یعنى کفر و فسق مبرا باشند حال یا به عصمت الهى و یا با مغفرت الهى و از راه توبه، دلیل بر اینکه دوستى خدا چنین لازمه‏اى دارد این است که آنچه گناه و ظلم هست مبغوض خداى تعالى است و کسى که خدا او را دوست مى‏دارد ممکن نیست که از ظلم و پلیدى‏هاى معنوى مبرا نباشد و گرنه خدا ظلم را دوست داشته و حال آنکه در آیات زیر فرموده که خداى سبحان کفر و ظلم و اسراف و افساد و تجاوز و استکبار و خیانت را دوست ندارد، توجه فرمائید:” فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ” «1»،” وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ” «2»،” إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ” «3»،” وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ” «4»،” إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ” «5»،” إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ” «6»،” إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنِینَ” «7» و آیاتى دیگر از این قبیل.
و این آیات آنچه رذائل انسانیت هست در این چند جمله جمع کرده است و اگر انسانى به خاطر اینکه خداى تعالى او را دوست دارد، این رذائل از او بر طرف شده باشد، قهرا چنین انسانى به فضائلى متصف مى‏شود که مقابل آن رذائل است، چون ممکن نیست فردى از انسان متصف به هیچیک از صفات فضیلت و رذیلت نباشد، مگر انسانى که هنوز متخلق به خلقى نشده، و اما بعد از متخلق شدن، بالآخره یا به فضائل متخلق مى‏شود و یا به رذائل.
نتیجه مى‏گیریم که این مؤمنین که خدا دوستشان دارد و آنان نیز خدا را دوست دارند، ایمانشان آمیخته با ظلم نیست، همانهایى هستند که خداى تعالى در باره آنها فرموده:” الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ” «8»، پس چنین افرادى از ضلالت
__________________________________________________
(1)” سوره آل عمران، آیه 32″.
(2)” سوره آل عمران، آیه 57″.
(3)” سوره انعام، آیه 141″.
(4)” سوره مائده، آیه 64″.
(5)” سوره بقره، آیه 190″.
(6)” سوره نحل، آیه 23″.
(7)” سوره انفال، آیه 58″.
(8) کسانى که ایمان آوردند و ایمان خود را آمیخته با ظلم نکردند، اینان داراى امنیتند و هم اینانند که راه یافته‏اند.” سوره انعام، آیه 82″.
ایمنند، براى اینکه در این آیه فرموده: اینان راه را یافته‏اند و در آیه زیر مى‏فرماید: خدا کسى را که گمراه کند، هدایت نمى‏کند:” فَإِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ یُضِلُّ” «1»، پس این افراد از هر ضلالتى در امنیتى الهى و آسمانى قرار دارند و بر اهتدایى الهى به سوى صراط مستقیم او هستند و با ایمانشان که خداى تعالى آنان را در آن ایمان تصدیق فرموده، به چیز دیگرى نیز اهتداء شده‏اند و آن عبارت است از پیروى رسول و تسلیم تام در برابر آن جناب، پس چنین افرادى تسلیم رسول خدا (ص) نیز هستند، همانطور که تسلیم بى‏قید و شرط خداى سبحانند، زیرا خداى تعالى در باره مؤمنین واقعى فرموده:” فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً” «2».
در اینجاست که این معنا تمام مى‏شود که این افراد از مصادیق آیه شریفه زیرند که مى‏فرماید:” قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ” «3» و با این آیه روشن مى‏شود که بین پیروى رسول و محبت خدا ملازمه هست، هر کس که پیرو رسول خدا (ص) باشد، خدا او را دوست مى‏دارد و معلوم است که خداى تعالى بنده‏اى را دوست نمى‏دارد مگر وقتى که پیرو رسولش باشد.
و وقتى رسول را پیروى کردند، به هر صفت خوبى که خدا آن را دوست مى‏دارد متصف مى‏شوند، مانند تقوا، عدل، احسان، صبر، ثبات، توکل و توبه و خود را از پلیدى‏ها پاک نگهداشتن و امثال آن، به آیات زیر توجه فرمائید:” فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ” «4»،” إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ” «5»،” وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ” «6»،” إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ”
__________________________________________________
(1)” سوره نحل، آیه 37″. […..]
(2) پس چنین نیست که هر کس دعوى ایمان کند از او پذیرفته شود، بلکه به پروردگارت سوگند که مردم ایمان نمى‏آورند و ایمانشان واقعى نیست مگر وقتى که در مشاجراتى که بین آنان رخ مى‏دهد تو را حکم کنند و به حکم تو رضایت دهند و حتى در دل خود احساس ناراحتى از حکم تو نکنند و به تمام معنا تسلیم باشند.” سوره نساء، آیه 65″.
(3) بگو اگر محبت خدا در دلهایتان مستقر شده، پس مرا پیروى کنید تا خدا هم شما راى دوست بدارد.” سوره آل عمران، آیه 31″.
(4)” سوره آل عمران، آیه 76″.
(5)” سوره بقره، آیه 195″.
(6)” سوره آل عمران، آیه 146″.
«1»،” إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ” «2»،” إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ” «3» و آیاتى دیگر از این قبیل.
و اگر شما خواننده عزیز آیاتى را که آثار این اوصاف و فضائل را شرح مى‏دهد آمارگیرى کنى به خصال ستوده بسیارى دست مى‏یابى و متوجه مى‏شوى که همه آنها به این معنا برگشت مى‏کند که صاحبان این خصال همان افرادى هستند که قرآن کریم وارث زمینشان خوانده و دارندگان عاقبة الدارشان معرفى نموده، هم چنان که آیات مورد بحث نیز به این خصوصیات اشاره نموده و در یک کلامى جامع فرموده:” وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى‏” «4» که ان شاء اللَّه العزیز در جاى مناسبى معناى همین کلام جامع را شرح داده بیان مى‏کنیم که چگونه عاقبت از آن تقوا است.
” أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرِینَ” کلمه” اذلة” جمع کلمه ذلیل و کلمه” اعزة” جمع کلمه عزیز است، جمله:” أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ” کنایه است از شدت تواضعشان در برابر مؤمنین تواضعى که حکایت از تعظیم خدا ولى آنان داشته باشد، خدایى که ایشان نیز اولیاى اویند و جمله:” أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرِینَ” کنایه است از اینکه این اولیاى خدا خود را بزرگتر از آن مى‏دانند که اعتنایى به عزت کاذب کفار کنند، کفارى که اعتنایى به امر دین ندارند، هم چنان که خداى تعالى پیامبر خود را همین طور ادب کرده، و به وى فرموده:” لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ” «5»، و اگر کلمه” اذلة” را با حرف” على” متعدى کرده، شاید علتش این بوده که در خصوص این مورد معناى شفقت و یا میل در آن تضمین شده. «6»
” یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ” در این دو جمله دو مطلب داریم اما در جمله اول این است که اگر در میان همه فضائل
__________________________________________________
(1) خدا کسانى را دوست مى‏دارد که چون بنیانى ریخته شده از قلع در صف جهاد مى‏ایستند و در راه او جهاد مى‏کنند.” سوره صف، آیه 4″.
(2)” سوره آل عمران، آیه 159″.
(3)” سوره بقره، آیه 222″.
(4) سر انجام نیک از آن تقوا است.” سوره طه، آیه 132″.
(5) به زر و زیورهایى که ما به بعضى از خانواده‏هاى کفار داده‏ایم تا چند صباحى سر گرم آن باشند چشم مدوز و بر زندگى آنان غبطه مخور، بلکه در برابر مؤمنین خضوع و تواضع کن.” سوره حجر، آیه 88″.
(6) الکشاف ج 1 ص 648.
این افراد، فقط جهاد در راه خدا را نام برده، براى این بوده، مقام نیاز به ذکر آن داشته، چون خداى تعالى در این آیه در مقام این است که به وسیله این افراد دین خود را یارى دهد و اما مطلب دوم در باره جمله دوم است و آن این است که این جمله یعنى جمله:” لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ”، ظاهر این است که متعلق به همه جمله‏هاى قبلى باشد، نه تنها به جمله آخرى (هر چند که در چنین مواردى جمله آخرى قدر متیقن است) براى اینکه نصرت دین با جهاد در راه خدا همانطور که ملامت ملامت گران با آن مزاحم است و ملامت گران یاوران دین را از هدر رفتن اموال و اتلاف نفوس و تحمل شدائد و ناملایمات مى‏ترسانند، همچنین با تذلل براى مؤمنین و تعزز براى کافران مزاحم است، ملامت گران مزاحم این کار نیز هستند براى اینکه از زخارف دنیا و وسائل شهوت و متاع‏هاى زندگى چیزهایى دارند که مؤمنین ندارند و ملامت گران افراد مورد بحث را ملامت مى‏کنند که آیا با فلان و فلان مرد تهى دست تواضع دارى و در باره فلان و فلان ثروتمند و مستکبر تعزز و تکبر مى‏کنى؟ پس ملامت ملامت گران هم مانع جهاد در راه خدا است و هم از تذلل براى مؤمنین و تعزز بر کافران جلوگیر است