• 021-88565521
  • info@tedco.co

بی حرمتی، تجاوز به حریم دیگران است

بی حرمتی، تجاوز به حریم دیگران است

بی حرمتی، تجاوز به حریم دیگران است

هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِیمٍ… مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ ﴿قلم/11و۱2﴾ آنکه بسیار عیب جوست، و برای سخن چینی در رفت و آمد است…به شدت بازدارنده [مردم] از کار خیر و متجاوز و گنهکار است.

امام صادق علیه السلام:
کسی که مؤمنی را تحقیر کند و حرمت او را سبک بشمرد، ما را تحقیر کرده و حرمت ما را سبک شمرده، و حرمت الهی را تباه ساخته است. وسائل الشیعه، ج 8، ص 592
کدهای رفتاری سازمان:
می دانیم که معمولا انسان در مقابل ایده های تازه مقاومت می کند، زیرا با آن ایده ها آشنا نیست؛ همانطور که در حکمت 163 نهج البلاغه آمده است:»أن اإلنسان عدوّ ما یجهله« یعنی انسان دشمن چیزی است که دربارة آن نمی داند. بر این اساس مراقب هستیم که ایده های تازه و نوآوری ها را به تمسخر نگیریم.
(کدهای عمومی: نوآوری-کد:157)

تفسیر المیزان
کلمه” هماز” صیغه مبالغه از ماده” همز” است، و این ماده به معناى عیب‏جویى و طعنه زنى است، پس هماز یعنى بسیار عیب‏جو و طعنه‏زن. و بعضى  گفته‏اند:” همز” به معناى خصوص طعنه زدن با اشاره چشم است. بعضى  دیگر گفته‏اند: به معناى غیبت کردن است.
و جمله” مَشَّاءٍ بِنَمِیمٍ” به معناى سعایت و دو به هم زنى است، و” مشاء” به معناى نقل کننده سخنان مردمى به سوى مردمى دیگر، به منظور ایجاد فساد و تیرگى آن دو است، و” مناع خیر” به معناى کسى است که منع خیرش بسیار باشد، یا از همه مردم منع خیر مى‏کند، و یا نسبت به اهلش چنین است و نمى‏گذارد چیزى به آنان برسد.
و کلمه” معتدى” اسم فاعل از اعتداء است، که به معناى از حد گذراندن ظلم و بیداد است. و کلمه” أثیم” به معناى کسى است که اثم و گناه بسیار کند، به حدى که کار همیشگى و دائمیش شود و از آن دست برندارد. و کلمه” اثم” به معناى عمل زشتى است که باعث شود آن چیزى که قرار است برسد دیرتر برسد.
تفسیر هدایت
«مَشَّاءٍ بِنَمِیمٍ- که براى خبرچینى به راهپیمایى مى‏پردازند.»
پس به هر جا که مى‏روند درد تفرقه و اختلاف را با خود انتقال مى‏دهند، و نمّامى انتقال گفته‏هاى مردمان درباره یکدیگر به کسانى است که سخن درباره آنان گفته شده که سبب از بین رفتن مهربانى و دوستى و برانگیخته شدن فتنه است، و به همین سبب از بزرگترین گناهان و خطرناکترین آنها محسوب مى‏شود، بدان جهت که یگانگى امت و پاکیزگى و صفاى محیط زندگى را در معرض تهدید و فنا قرار مى‏دهد، و در این باره احادیث اسلامى به ما رسیده است: رسول اللَّه- صلّى اللَّه علیه و آله- گفت: «یا على، ده کس از این امت به خدا کافر شده‏اند (از آن جمله:) عیبجو و بدگوى در غیاب در فتنه»،  و گفت- صلّى اللَّه علیه و آله-:
«آیا مى‏خواهید تا از اشرارتان شما را آگاه سازم»؟ گفتند: آرى یا رسول اللَّه، و او گفت: «کسانى که به نمامى در میان مردم آمد و شد مى‏کنند، و میان دوستان جدایى مى‏افکنند، و از بى‏عیبان عیبجویى مى‏کنند»،  و امام صادق- علیه السلام- گفت: «سه کس به بهشت درنمى‏آیند: خوناشام خونریز، و نوشنده شراب، و آن کس که به خبرچینى در میان مردمان آمد و شد مى‏کند».
3- مانع رسیدن خیر و نیکى به دیگران شدن و به آنان تعدى کردن و به گناه پرداختن، و این همه از صفات منافقان است که خیر را تنها براى خود مى‏خواهند، و به همین سبب در برابر هر تلاشى از رهبرى براى اصلاح مقاومت نشان مى‏دهند، و با عمل و نظر آن را به تعویق مى‏اندازند، چه به صلاح ایشان نیست که رفاه اقتصادى شامل حال همگان شود، و اختلاف طبقاتى از میان برود، زیرا که نیرومندى اجتماعى و اقتصادى ایشان مبتنى بر وجود استکبار و استضعاف، و ثروتمندى و فقر، و به عبارت دیگر بر خونهاى دیگران و ناکامیهاى ایشان است.
«مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ- آن که از رسیدن خیر به دیگران سخت جلوگیرى مى‏کند.»
این کلمه مصداقهاى فراوان دارد، و از جمله آنان‏اند کسانى که در پیرامون رهبرى حلقه‏وار گرد مى‏آیند و چنان مى‏کنند که اعتماد او منحصر به ایشان شود، و درها را بر روى صاحبان کفایت و شایستگى سیاسى یا ادارى یا اقتصادى جوان مى‏بندند. و بزرگترین خیرى که از آن جلوگیرى مى‏کنند، قرآن است که پیشوایان هدایت را از این که به جایگاه شرعى خود در جامعه برسند بازمى‏دارند … و قمّى در تفسیر خود از آنچه گفتیم بدین صورت یاد کرده است: «الخیر امیر المؤمنین است».
منافقان تنها به منع خیر از دیگران بسنده نمى‏کنند، بلکه در گمراهى خویشتن چندان به پیش مى‏روند که حدود و حقوق ایشان را در معرض تجاوز قرار مى‏دهند، و از لحاظ مادّى، در صورتى که آنان را معارض و رقیب ببینند، در معرض حمله و ضربه قرار مى‏دهند، و اگر از محرومان باشند به بهره‏کشى از ایشان مى‏پردازند، و از لحاظ معنوى با تهمتهاى مغرضانه به بدنام کردن و … و … آنان مشغول مى‏شوند.
«مُعْتَدٍ أَثِیمٍ- تجاوز کننده بسیار گناهکار.»
براى أثیم دو تفسیر وجود دارد، اول: با نظر کردن به کلمه همچون چیزى مستقل که در این صورت معنى آن چنین مى‏شود که آنان در حدود ارتباط خود با دیگران متصف به صفت جلوگیرى از خیر و تجاوز و تعدیند، و در حدود خودشان صفت مخالفت با احکام خدا را دارند، همچون شرابخوارى و بدگمانى و کینه و حسد، و به صورتى مبالغه آمیز از لحاظ کمیت و نوع، بدان جهت که أثیم صیغه مبالغه از آثم به معنى گناهکار است.
دوم: با نظر داشتن به کلمه در حال اتصال به ما قبل آن «معتد» که در این صورت چند معنى پیدا مى‏کند، از آن جمله است این که: تجاوز آنان متکى به حقى نیست همچون آن حق که خداوند متعال در کتاب خود به آن چنین اشاره کرده است: فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى‏ عَلَیْکُمْ،  و تجاوزى دیگر به باطل و گناه است، و نیز از آن جمله است: این که تجاوز آنان عرضى نیست بلکه از طبیعت ایشان است و ریشه در جانهاى ایشان دارد که به آن بارآمده‏اند، پس چیزى جز ظاهرى کاملا بر عکس آن که در جانهاى ایشان از گناه مى‏گذرد نیست، و همچنین از آن است: این که ایشان در آن حال که به تعدى و تجاوز مى‏پردازند، سخت در آن فرو مى‏روند و در گناهى که از آن عاید ایشان مى‏شود مبالغه مى‏ورزند.
به صورت علمى و عملى این مطلب به اثبات رسیده است که متجاوز هنگامى از واقع خارجى به تعدّى مى‏پردازد و از حدود تجاوز مى‏کند، که این تعدى و تجاوز را پیش از آن در داخل نفس و جان خود انجام داده و اعتبار حق و دیگران در نفس و اندیشه او از میان رفته باشد. پس براى اعتداى این گونه کسان فلسفه‏اى است که پایه زندگى آنان بر روى آن بنا شده است، چه آنان به وجود حقى معترف نیستند که ملتزم بودن و احترام گذاشتن به آن لازم باشد، و نیز به وجود حدود و قوانینى که سبب از بین رفتن اختلاف در میان مردم شود.
4- به همان گونه که صفات خیر در صالحان با یکدیگر همخوانى دارند، صفات شر در تبهکاران نیز چنین‏اند، پس ایشان کار خود را با سوگند یاد کردن آغاز مى‏کنند و در تجاوز و گناه آن را پایان نمى‏دهند، بلکه از آن فروتر مى‏روند و به صفات بد دیگر مى‏رسند.