أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا أَکْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّةً وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ «غافر/82» پس آیا در زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانى که پیش از آنان بودهاند چه شد (و چگونه نابود شدند؟ آنان) تعدادشان از اینان بیشتر و قدرت و آثارشان در زمین سختتر (و فزونتر) بود، امّا آن چه را به دست آورده بودند به کارشان نیامد.
کربلا پا کترین بقعه روی زمین و از نظر احترام بزرگترین بقعه ها است و الحق که کربلا از بساطهای بهشت است. ( بحارالانوار/ج 98/ص115)
تفسیر نور (محسن قرائتی)
________________________________________
پیام ها
1- جهانگردى هدفدار مورد ستایش است. أَ فَلَمْ یَسِیرُوا … فَیَنْظُرُوا
2- یکى از انتقادهاى قرآن هجرت نکردن براى کسب تجربه و عبرت و معارف است. أَ فَلَمْ یَسِیرُوا … فَیَنْظُرُوا
3- تاریخ، از منابع معرفت و شناخت حقایق است. فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ … مِنْ قَبْلِهِمْ
4- مخالفت کفّار با پیامبر به خاطر مغرور شدن به قدرت و جمعیّت بود، لذا قرآن مىفرماید: ما قوىتر از آنان را نابود کردیم. کانُوا أَکْثَرَ … وَ أَشَدَّ
5- از عوامل سقوط و زوال تمدّنها، مخالفت با انبیا و ترک سنّتهاى الهى است.
أَ فَلَمْ یَسِیرُوا …
6- هر تمدن و پیشرفتى ملاک رستگارى و سعادت نیست. قُوَّةً وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ فَما أَغْنى عَنْهُمْ …
7- حفظ آثار اقوام گذشته، براى عبرت آیندگان لازم است. «فَیَنْظُرُوا»
8- در محاسبات خود امروزِ افراد و جوامع را نبینیم، عاقبت بین باشیم. کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ …
9- جمعیّت و قدرت، مانع قهر الهى نیست. «أَکْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّةً»
10- تمدن بشرى دائماً رو به پیشرفت نیست، برخى اقوام گذشته متمدنتر بودند.
جلد 8 – صفحه 302
«قَبْلِهِمْ کانُوا أَکْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّةً وَ آثاراً»
11- هر چه به دست آوریم در برابر قهر الهى پوچ است. «فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ»
……………………………………………………
چشم هایی زغمت اشک فشان ما را بس
از دو بازار یکی باب دکان ما را بس
برگ زردیم و گر از شاخه فتادیم چه باک
صورتی سرخ ز سیلی خزان ما را بس
گرچه دانم نفروشند به ما یوسف را
لیک جایی به صف مشتریان ما را بس
راه در حلقه عشاق به هرکس ندهند
نگه گوشه چشمی ز میان ما را بس
ما دو تا پنجره داریم سوی سیر بهشت
یک نم اشک به تو، از دو جهان ما را بس
منصب و شوکت و دولت به شهان ارزانی
از عناوین جهان مرثیه خوان ما را بس
زخمه ها را همه در گوشه شش گوشه بزن
که در این شور و نوا جامه دران ما را بس