• 021-88565521
  • info@tedco.co

هشدار قرآن درباره غیبت دیگران

هشدار قرآن درباره غیبت دیگران

هشدار قرآن درباره غیبت دیگران

وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ”(حجرات/12) و هیچیک از شما غیبت(شخص) دیگری نکند، آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ (به یقین) همه شما از این امر کراهت دارید

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم):
غیبت در نابودی دین مسلمان زودتر کارگر می¬شود، از بیماری خوره در درون او.
(اصول کافی، ج 4، ص 59(
خطبه 141 نهج البلاغه: (پرهیز از شنیدن غیبت)
اى مردم، آن کس که از برادرش اطمینان و استقامت در دین و درستى راه و رسم را سراغ دارد، باید به گفته مردم در باره او گوش ندهد. آگاه باشید گاهى تیر انداز، تیر افکند و تیرها به خطا مى رود، سخن نیز چنین است، در باره کسى چیزى مى گویند که واقعیّت ندارد و گفتار باطل تباه شدنى است، و خدا شنوا و گواه است. بدانید که میان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نیست.
کدهای رفتاری سازمان:
می دانیم که شایعه سازی، تخریب همکاران (مدیران دیگر و سایر کارکنان)، و غیبت پشت سر آنها شایسته و حرفهای نیست؛ و اعتقاد داریم نباید از برخی کارکنان به عنوان خبرآور(مخبر) استفاده شود. خود از آن می پرهیزیم و اجازة چنین رفتاری را به همکاران زیر مجموعه خود نمی دهیم.
(کدهای اختصاصی: مدیر -کد:4)

تفسیر المیزان


(آثار اجتماعی غیبت)
– کلمه” غیبت”- عبارت است از اینکه در غیاب کسى عیبى از او بگویى که حکمت و و جدان بیدار تو را از آن نهى کند. البته فقهاء این کلمه را به خاطر اختلافى که در مصادیقش از حیث وسعت دارد، به عبارتهاى مختلفى تفسیر کرده‏اند که برگشت همه آن عبارتها به این است که در غیاب کسى در باره او چیزى بگویى که اگر بشنود ناراحت شود. و به همین جهت بدگویى دنبال سر فردى که تظاهر به فسق مى‏کند را جزء غیبت نشمرده‏اند، (چون اگر بشنود که دنبال سرش چنین گفته‏اند ناراحت نمى‏شود).
و شارع اسلام از این جهت از غیبت نهى فرموده که: غیبت اجزاى مجتمع بشرى را یکى پس از دیگرى فاسد مى‏سازد، و از صلاحیت داشتن آن آثار صالحى که از هر کسى توقعش مى‏رود ساقط مى‏کند، و آن آثار صالح عبارت است از اینکه هر فرد از افراد جامعه با فرد دیگر بیامیزد و در کمال اطمینان خاطر و سلامتى از هر خطرى با او یکى شود، و ترسى از ناحیه او به دل راه ندهد، و او را انسانى عادل و صحیح بداند، و در نتیجه با او مانوس شود. نه اینکه از دیدن او بیزار باشد و او را فردى پلید بشمارد. در این هنگام است که از تک تک افراد جامعه آثارى صالح عاید جامعه مى‏گردد، و جامعه عینا مانند یک تن واحد متشکل مى‏شود. و اما اگر در اثر غیبت و بدگویى از او بدش بیاید و او را مردى معیوب بپندارد، به همین مقدار با او قطع رابطه مى‏کند، و این قطع رابطه را هر چند اندک باشد، وقتى در بین همه افراد جامعه در نظر بگیریم، آن وقت مى‏فهمیم که چه خسارت بزرگى به ما وارد آمده، پس در حقیقت عمل غیبت و این بلاى جامعه سوز به منزله خوره‏اى است که در بدن شخص راه یابد، و اعضاى او را یکى پس از دیگرى بخورد، تا جایى که به کلى رشته حیاتش را قطع سازد.
و انسان که از روز ازل به حکم ضرورت، اجتماع تشکیل داد، براى این تشکیل داد که یک زندگى اجتماعى داشته باشد، و در اجتماع داراى منزلتى شایسته و صالح باشد، منزلتى که به خاطر آن دیگران با او بیامیزند، و او با دیگران بیامیزد، او از خیر دیگران بهره‏مند، و دیگران از خیر او برخوردار شوند. و غیبت عامل مؤثرى است براى اینکه او را از این منزلت ساقط کند و این هویت را از او بگیرد. در آغاز یک فرد را از عدد مجتمع صالح کم کند، و سپس فرد دوم و سوم را، تا آنجا که در اثر شیوع غیبت تمامى افراد جامعه از صلاحیت زندگى اجتماعى ساقط شوند، و صلاح جامعه به فساد مبدل گردد، و آن وقت دیگر افراد جامعه با هم انس نگیرند، و از یکدیگر ایمن نباشند، و به یکدیگر اعتماد نکنند، آن وقت است که دواء که همان تشکیل جامعه از روز نخست بود، به صورت دردى بى دواء درمى‏آید.
پس غیبت در حقیقت ابطال هویت و شخصیت اجتماعى افرادى است که خودشان از جریان اطلاعى ندارند و خبر ندارند که دنبال سرشان چه چیزهایى مى‏گویند، و اگر خبر داشته باشند و از خطرى که این کار برایشان دارد اطلاع داشته باشند از آن احتراز مى‏جویند و نمى‏گذارند پرده‏اى را که خدا بر روى عیوبشان انداخته به دست دیگران پاره شود، چون خداى سبحان این پرده‏پوشیها را بدین منظور کرده که حکم فطرى بشر اجراء گردد، یعنى اینکه فطرت بشر او را وامى‏داشت تا به زندگى اجتماعى تن در دهد، این غرض حاصل بشود، و افراد بشر دور هم جمع شوند، با یکدیگر تعاون و معاضدت داشته باشند، و گر نه اگر این پرده‏پوشى خداى تعالى نبود، با در نظر گرفتن اینکه هیچ انسانى منزه از تمامى عیوب نیست، هرگز اجتماعى تشکیل نمى‏شد.
موارد جواز غیبت‏
1- غیبت هواپرست بدعت گذار.
2- سلطان و حاکم متجاوز و ستمگر.
3-فاسقى که فسقش آشکار و علنى است.(فاسق به کسی گویند که به ترویج فساد در جامعه می پردازد)
4-کسى که در انجام امور خلاف شرم و حیا ندارد.
5-قاضى و حاکم دادگاهى که در حکم خود جایر و ستمگر است.
6-منافق.
7- فاجرى که حتماً باید به مردم معرفى شود. .(فاجر به کسی گویند که به فساد علنی در گفتار و کردار می پردازد)
8- بیان اوصاف کسى که درباره او از انسان مشورت مى‏کنند، مشورت در جهت شرکت، یا رفاقت یا ازدواج.
9- شهادت در دادگاه در حق کسى که مستحق حدود الهى است.
10-ذکر عیبى که شخص به آن مشهور است و با شنیدن آن عیب ناراحت نمى‏شود.
11- کمک گرفتن از صاحب قدرت براى جلوگیرى از عمل منکر اهل منکر که‏ راهى براى ردّ آن جز بازگو کردن وضع اهل منکر نزد اهل قدرت نیست‏.(محجة البیضاء: 5/ 270، کتاب آفات اللسان)