هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِیمٍ… مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ ﴿قلم/11و۱2﴾ آنکه بسیار عیب جوست، و برای سخن چینی در رفت و آمد است…به شدت بازدارنده [مردم] از کار خیر و متجاوز و گنهکار است.
امام صادق علیه السلام:
کسی که مؤمنی را تحقیر کند و حرمت او را سبک بشمرد، ما را تحقیر کرده و حرمت ما را سبک شمرده، و حرمت الهی را تباه ساخته است. وسائل الشیعه، ج 8، ص 592
کدهای رفتاری سازمان:
می دانیم که معمولا انسان در مقابل ایده های تازه مقاومت می کند، زیرا با آن ایده ها آشنا نیست؛ همانطور که در حکمت 163 نهج البلاغه آمده است:»أن اإلنسان عدوّ ما یجهله« یعنی انسان دشمن چیزی است که دربارة آن نمی داند. بر این اساس مراقب هستیم که ایده های تازه و نوآوری ها را به تمسخر نگیریم.
(کدهای عمومی: نوآوری-کد:157)
تفسیر المیزان
کلمه” هماز” صیغه مبالغه از ماده” همز” است، و این ماده به معناى عیبجویى و طعنه زنى است، پس هماز یعنى بسیار عیبجو و طعنهزن. و بعضى گفتهاند:” همز” به معناى خصوص طعنه زدن با اشاره چشم است. بعضى دیگر گفتهاند: به معناى غیبت کردن است.
و جمله” مَشَّاءٍ بِنَمِیمٍ” به معناى سعایت و دو به هم زنى است، و” مشاء” به معناى نقل کننده سخنان مردمى به سوى مردمى دیگر، به منظور ایجاد فساد و تیرگى آن دو است، و” مناع خیر” به معناى کسى است که منع خیرش بسیار باشد، یا از همه مردم منع خیر مىکند، و یا نسبت به اهلش چنین است و نمىگذارد چیزى به آنان برسد.
و کلمه” معتدى” اسم فاعل از اعتداء است، که به معناى از حد گذراندن ظلم و بیداد است. و کلمه” أثیم” به معناى کسى است که اثم و گناه بسیار کند، به حدى که کار همیشگى و دائمیش شود و از آن دست برندارد. و کلمه” اثم” به معناى عمل زشتى است که باعث شود آن چیزى که قرار است برسد دیرتر برسد.
تفسیر هدایت
«مَشَّاءٍ بِنَمِیمٍ- که براى خبرچینى به راهپیمایى مىپردازند.»
پس به هر جا که مىروند درد تفرقه و اختلاف را با خود انتقال مىدهند، و نمّامى انتقال گفتههاى مردمان درباره یکدیگر به کسانى است که سخن درباره آنان گفته شده که سبب از بین رفتن مهربانى و دوستى و برانگیخته شدن فتنه است، و به همین سبب از بزرگترین گناهان و خطرناکترین آنها محسوب مىشود، بدان جهت که یگانگى امت و پاکیزگى و صفاى محیط زندگى را در معرض تهدید و فنا قرار مىدهد، و در این باره احادیث اسلامى به ما رسیده است: رسول اللَّه- صلّى اللَّه علیه و آله- گفت: «یا على، ده کس از این امت به خدا کافر شدهاند (از آن جمله:) عیبجو و بدگوى در غیاب در فتنه»، و گفت- صلّى اللَّه علیه و آله-:
«آیا مىخواهید تا از اشرارتان شما را آگاه سازم»؟ گفتند: آرى یا رسول اللَّه، و او گفت: «کسانى که به نمامى در میان مردم آمد و شد مىکنند، و میان دوستان جدایى مىافکنند، و از بىعیبان عیبجویى مىکنند»، و امام صادق- علیه السلام- گفت: «سه کس به بهشت درنمىآیند: خوناشام خونریز، و نوشنده شراب، و آن کس که به خبرچینى در میان مردمان آمد و شد مىکند».
3- مانع رسیدن خیر و نیکى به دیگران شدن و به آنان تعدى کردن و به گناه پرداختن، و این همه از صفات منافقان است که خیر را تنها براى خود مىخواهند، و به همین سبب در برابر هر تلاشى از رهبرى براى اصلاح مقاومت نشان مىدهند، و با عمل و نظر آن را به تعویق مىاندازند، چه به صلاح ایشان نیست که رفاه اقتصادى شامل حال همگان شود، و اختلاف طبقاتى از میان برود، زیرا که نیرومندى اجتماعى و اقتصادى ایشان مبتنى بر وجود استکبار و استضعاف، و ثروتمندى و فقر، و به عبارت دیگر بر خونهاى دیگران و ناکامیهاى ایشان است.
«مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ- آن که از رسیدن خیر به دیگران سخت جلوگیرى مىکند.»
این کلمه مصداقهاى فراوان دارد، و از جمله آناناند کسانى که در پیرامون رهبرى حلقهوار گرد مىآیند و چنان مىکنند که اعتماد او منحصر به ایشان شود، و درها را بر روى صاحبان کفایت و شایستگى سیاسى یا ادارى یا اقتصادى جوان مىبندند. و بزرگترین خیرى که از آن جلوگیرى مىکنند، قرآن است که پیشوایان هدایت را از این که به جایگاه شرعى خود در جامعه برسند بازمىدارند … و قمّى در تفسیر خود از آنچه گفتیم بدین صورت یاد کرده است: «الخیر امیر المؤمنین است».
منافقان تنها به منع خیر از دیگران بسنده نمىکنند، بلکه در گمراهى خویشتن چندان به پیش مىروند که حدود و حقوق ایشان را در معرض تجاوز قرار مىدهند، و از لحاظ مادّى، در صورتى که آنان را معارض و رقیب ببینند، در معرض حمله و ضربه قرار مىدهند، و اگر از محرومان باشند به بهرهکشى از ایشان مىپردازند، و از لحاظ معنوى با تهمتهاى مغرضانه به بدنام کردن و … و … آنان مشغول مىشوند.
«مُعْتَدٍ أَثِیمٍ- تجاوز کننده بسیار گناهکار.»
براى أثیم دو تفسیر وجود دارد، اول: با نظر کردن به کلمه همچون چیزى مستقل که در این صورت معنى آن چنین مىشود که آنان در حدود ارتباط خود با دیگران متصف به صفت جلوگیرى از خیر و تجاوز و تعدیند، و در حدود خودشان صفت مخالفت با احکام خدا را دارند، همچون شرابخوارى و بدگمانى و کینه و حسد، و به صورتى مبالغه آمیز از لحاظ کمیت و نوع، بدان جهت که أثیم صیغه مبالغه از آثم به معنى گناهکار است.
دوم: با نظر داشتن به کلمه در حال اتصال به ما قبل آن «معتد» که در این صورت چند معنى پیدا مىکند، از آن جمله است این که: تجاوز آنان متکى به حقى نیست همچون آن حق که خداوند متعال در کتاب خود به آن چنین اشاره کرده است: فَمَنِ اعْتَدى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَیْکُمْ، و تجاوزى دیگر به باطل و گناه است، و نیز از آن جمله است: این که تجاوز آنان عرضى نیست بلکه از طبیعت ایشان است و ریشه در جانهاى ایشان دارد که به آن بارآمدهاند، پس چیزى جز ظاهرى کاملا بر عکس آن که در جانهاى ایشان از گناه مىگذرد نیست، و همچنین از آن است: این که ایشان در آن حال که به تعدى و تجاوز مىپردازند، سخت در آن فرو مىروند و در گناهى که از آن عاید ایشان مىشود مبالغه مىورزند.
به صورت علمى و عملى این مطلب به اثبات رسیده است که متجاوز هنگامى از واقع خارجى به تعدّى مىپردازد و از حدود تجاوز مىکند، که این تعدى و تجاوز را پیش از آن در داخل نفس و جان خود انجام داده و اعتبار حق و دیگران در نفس و اندیشه او از میان رفته باشد. پس براى اعتداى این گونه کسان فلسفهاى است که پایه زندگى آنان بر روى آن بنا شده است، چه آنان به وجود حقى معترف نیستند که ملتزم بودن و احترام گذاشتن به آن لازم باشد، و نیز به وجود حدود و قوانینى که سبب از بین رفتن اختلاف در میان مردم شود.
4- به همان گونه که صفات خیر در صالحان با یکدیگر همخوانى دارند، صفات شر در تبهکاران نیز چنیناند، پس ایشان کار خود را با سوگند یاد کردن آغاز مىکنند و در تجاوز و گناه آن را پایان نمىدهند، بلکه از آن فروتر مىروند و به صفات بد دیگر مىرسند.