• 021-88565521
  • info@tedco.co

انقلاب، حقیقتی در درون انسانهاست

انقلاب، حقیقتی در درون انسانهاست

انقلاب، حقیقتی در درون انسانهاست

إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ (رعد/11) در حقیقت، ‏خدا حال قومى را تغییر نمى‏ دهد تا آنان حال خود را تغییر دهند

تفسیرنمونه: محافظان غیبى!
در آیات گذشته خواندیم که خدا بحکم عالم الغیب و الشهادة بودن، از پنهان و آشکار مردم با خبر و همه جا حاضر و ناظر است.
در آیه مورد بحث اضافه مى‏کند که خداوند علاوه بر این حافظ و نگاهبان بندگان خود نیز مى‏باشد:” براى انسان مامورانى است که پى در پى از پیش رو، و پشت سر او قرار مى‏گیرند و او را از حوادث حفظ مى‏کنند” (لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ) «1»


__________________________________________________
(1) در اینکه ضمیر” له” به چه کسى بر مى‏گردد در میان مفسران گفتگو است، مشهور و معروف همان است که در بالا گفتیم یعنى به انسان بر مى‏گردد که در آیات قبل به او اشاره شده است، بعضى احتمال داده‏اند که به پیامبر یا به خدا برگردد ولى این دو احتمال با ذیل آیه سازگار نیست (دقت کنید).
                        تفسیر نمونه، ج‏10، ص: 142
اما براى اینکه کسى اشتباه نکند که این حفظ و نگاهبانى بى‏قید و شرط است و انسان مى‏تواند خود را به پرتگاهها بیفکند و دست به هر ندانم کارى بزند و یا مرتکب هر گونه گناهى که مستوجب مجازات و عذاب است بشود و باز انتظار داشته باشد که خدا و ماموران او حافظ وى باشند اضافه مى‏کند که:” خداوند سرنوشت هیچ قوم و ملتى را تغییر نمى‏دهد مگر اینکه آنها تغییراتى در خود ایجاد کنند”! (إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ).
و باز براى اینکه این اشتباه پیش نیاید که با وجود ماموران الهى که عهده دار حفظ انسان هستند، مساله مجازات و بلاهاى الهى چه معنى دارد، در پایان آیه اضافه مى‏کند که” هر گاه خداوند به قوم و جمعیتى اراده سوء و بدى کند هیچ راه دفاع و بازگشت ندارد” (وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ).
” و هیچکس غیر خدا نمى‏تواند والى و ناصر و یاور آنها باشد” (وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ).
به همین دلیل هنگامى که فرمان خدا به عذاب و مجازات یا نابودى قوم و ملتى صادر شود، حافظان و نگهبانان دور مى‏شوند و انسان را تسلیم حوادث مى‏کنند!
نکته‏ها:
1- معقبات چیست؟
” معقبات” چنان که طبرسى در مجمع البیان و بعضى دیگر از مفسران بزرگ گفته‏اند جمع” معقبه” است و آن هم به نوبه خود جمع” معقب” مى‏باشد و به معنى گروهى است که پى در پى و به طور متناوب به دنبال کارى مى‏روند.
ظاهر این آیه آن است که خداوند به گروهى از فرشتگان، ماموریت داده که در شب و روز به طور متناوب به سراغ انسان بیایند و از پیش رو و پشت سر                        تفسیر نمونه، ج‏10، ص: 143
نگاهبان و حافظ او باشند.
بدون تردید انسان در زندگى خود در معرض آفات و بلاهاى زیادى است، حوادثى از درون و برون، انواع بیماریها، میکربها، انواع حادثه‏ها و خطراتى که از زمین و آسمان مى‏جوشد، انسان را احاطه کرده‏اند، مخصوصا به هنگام کودکى که آگاهى انسان از اوضاع اطراف خود بسیار ناچیز است و هیچگونه تجربه‏اى ندارد، در هر گامى خطرى در کمین او نشسته است، و گاه انسان تعجب مى‏کند که کودک چگونه از لابلاى اینهمه حوادث جان به سلامت مى‏برد و بزرگ مى‏شود، مخصوصا در خانواده‏هایى که پدران و مادران چندان آگاهى از مسائل ندارند و یا امکاناتى در اختیار آنها نیست مانند کودکانى که در روستاها بزرگ مى‏شوند و در میان انبوه محرومیتها، عوامل بیمارى و خطرات قرار دارند.
اگر براستى در این مسائل بیندیشیم احساس مى‏کنیم که نیروى محافظى هست که ما را در برابر حوادث حفظ مى‏کند و همچون سپرى از پیش رو و پشت سر محافظ و نگهدار ما است.
در بسیارى از مواقع، حوادث خطرناک براى انسان پیش مى‏آید و او معجزه‏آسا از آنها رهایى مى‏یابد بطورى که احساس مى‏کند همه اینها تصادف نیست بلکه نیروى محافظى از او نگهبانى مى‏کند.
در روایات متعددى که از پیشوایان اسلام نقل شده نیز روى این تاکید شده است، از جمله:
در روایتى از امام باقر ع مى‏خوانیم که در تفسیر آیه فوق فرمود:
یحفظ بامر اللَّه من ان یقع فى رکى او یقع علیه حائط او یصیبه شى‏ء حتى اذ جاء القدر خلوا بینه و بینه یدفعونه الى المقادیر و هما ملکان یحفظانه باللیل و ملکان من نهار یتعاقبانه
یعنى:” به فرمان خدا انسان را حفظ مى‏کند از اینکه در چاهى سقوط کند یا دیوارى بر او بیفتد یا حادثه دیگرى براى او پیش بیاید                        تفسیر نمونه، ج‏10، ص: 144
تا زمانى که مقدرات حتمى فرا رسد در این هنگام آنها کنار مى‏روند و او را تسلیم حوادث مى‏کنند، آنها دو فرشته‏اند که انسان را در شب حفظ مى‏کنند و دو فرشته‏اند که در روز که به طور متناوب به این وظیفه مى‏پردازند” «1».
در حدیثى دیگر از امام صادق ع مى‏خوانیم:
ما من عبد الا و معه ملکان یحفظانه فاذا جاء الامر من عند اللَّه خلیا بینه و بین امر اللَّه:
” هیچ بنده‏اى نیست مگر اینکه دو فرشته با او هستند و او را محافظت مى‏کنند، اما هنگامى که فرمان قطعى خداوند فرا رسد، او را تسلیم حوادث مى‏کنند” «2» (بنا بر این آنها تنها او را از حوادثى که به فرمان خدا قطعیت نیافته حفظ مى‏کنند).
در نهج البلاغه نیز مى‏خوانیم که امیر مؤمنان على ع فرمود:
ان مع کل انسان ملکین یحفظانه فاذا جاء القدر خلیا بینه و بینه:
” با هر انسانى دو فرشته است که او را حفظ مى‏کنند، اما هنگامى که مقدرات حتمى فرا رسد او را رها مى‏سازند” «3» همچنین در خطبه اول نهج البلاغه در توصیف فرشتگان و گروه‏هاى مختلف آنها مى‏خوانیم:
و منهم الحفظة لعباده:
” گروهى از آنها حافظان بندگان اویند” البته عدم آگاهى از وجود این فرشتگان از طریق حس یا از طریق علوم و دانشهاى طبیعى هرگز نمى‏تواند دلیل بر نفى آنها باشد چرا که این منحصر به مورد بحث ما نیست، قرآن مجید و همچنین مذاهب دیگر خبر از امور فراوانى که ما وراء حس انسان است داده‏اند که بشر از طرق عادى نمى‏تواند از آنها آگاهى یابد.
از این گذشته همانگونه که در بالا گفتیم ما در زندگى روزانه خود، نشانه‏هاى واضحى از وجود چنین نیروى محافظى مى‏بینیم و احساس مى‏کنیم که در برابر
__________________________________________________
(1) و (2) تفسیر برهان جلد 2 صفحه 283. […..]
(3) نهج البلاغه کلمات قصار جمله 201.
                        تفسیر نمونه، ج‏10، ص: 145
بسیارى از حوادث مرگبار بطور اعجاز آمیزى نجات مى‏یابیم که تفسیر و توجیه همه آنها از طریق عادى و یا حمل بر تصادف مشکل است، (و من خود بعضى نمونه‏هاى آن را در زندگى دیده‏ام که راستى حیرت‏آور بوده، حتى براى شخص دیرباورى مثل من دلیلى بوده است براى وجود آن محافظ نامرئى!)
2- همیشه تغییرات از خود ما است! (یک قانون کلى).
جمله إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ که در دو مورد از قرآن با تفاوت مختصرى آمده است، یک قانون کلى و عمومى را بیان مى‏کند، قانونى سرنوشت‏ساز و حرکت آفرین و هشدار دهنده! این قانون که یکى از پایه‏هاى اساسى جهان بینى و جامعه‏شناسى در اسلام است، به ما مى‏گوید مقدرات شما قبل از هر چیز و هر کس در دست خود شما است، و هر گونه تغییر و دگرگونى در خوشبختى و بدبختى اقوام در درجه اول به خود آنها بازگشت مى‏کند، شانس و طالع و اقبال و تصادف و تاثیر اوضاع فلکى و مانند اینها هیچکدام پایه ندارد، آنچه اساس و پایه است این است که ملتى خود بخواهد سربلند و سرفراز و پیروز و پیشرو باشد، و یا به عکس خودش تن به ذلت و زبونى و شکست در دهد، حتى لطف خداوند، یا مجازات او، بى‏مقدمه، دامان هیچ ملتى را نخواهد گرفت، بلکه این اراده و خواست ملتها، و تغییرات درونى آنهاست که آنها را مستحق لطف یا مستوجب عذاب خدا مى‏سازد.
به تعبیر دیگر: این اصل قرآنى که یکى از مهمترین برنامه‏هاى اجتماعى اسلام را بیان مى‏کند به ما مى‏گوید هر گونه تغییرات برونى متکى به تغییرات درونى ملتها و اقوام است، و هر گونه پیروزى و شکستى که به قومى رسید از همین جا سرچشمه مى‏گیرد، بنا بر این آنها که همیشه براى تبرئه خویش به دنبال” عوامل برونى” مى‏گردند، و قدرتهاى سلطه‏گر و استعمار کننده را همواره عامل بدبختى خود مى‏شمارند، سخت در اشتباهند، چرا که اگر این قدرتهاى جهنمى پایگاهى                        تفسیر نمونه، ج‏10، ص: 146
در درون یک جامعه نداشته باشند، کارى از آنان ساخته نیست.
مهم آن است که پایگاههاى سلطه‏گران و استعمار کنندگان و جباران را در درون جامعه خود در هم بکوبیم، تا آنها هیچگونه راهى براى نفوذ نداشته باشند.
آنها بمنزله شیطانند، و مى‏دانیم شیطان به گفته قرآن بر کسانى که عباد اللَّه مخلصین هستند راه ندارد، او تنها بر کسانى چیره مى‏شود که پایگاهى در درون وجود خود براى شیطان ساخته‏اند.
این اصل قرآنى مى‏گوید: براى پایان دادن به بدبختیها و ناکامیها باید دست به انقلابى از درون بزنیم، یک انقلاب فکرى و فرهنگى، یک انقلاب ایمانى و اخلاقى، و به هنگام گرفتارى در چنگال بدبختیها باید فورا به جستجوى نقطه‏هاى ضعف خویشتن بپردازیم، و آنها را با آب توبه و بازگشت به سوى حق از دامان روح و جان خود بشوئیم، تولدى تازه پیدا کنیم و نور و حرکتى جدید، تا در پرتو آن بتوانیم ناکامیها و شکستها را به پیروزى مبدل سازیم، نه اینکه این نقطه‏هاى ضعف که عوامل شکست است در زیر پوششهاى خود خواهى مکتوم بماند و به جستجوى عوامل شکست در بیرون جامعه خود در بیراهه‏ها سرگردان بمانیم! تا کنون کتابها یا مقالات زیادى در باره عوامل پیروزى مسلمانان نخستین، و عوامل عقب‏نشینى مسلمین قرون بعد، نوشته شده است، که بسیارى از بحثهاى آنان به کاوش در سنگلاخ و بیراهه مى‏ماند، اگر بخواهیم از اصل فوق که از سرچشمه وحى به ما رسیده الهام بگیریم باید هم آن پیروزى و هم آن شکست و ناکامى را در تغییرات فکرى و عقیدتى و اخلاقى و برنامه‏هاى عملى مسلمانان جستجو کنیم و نه غیر آن، در انقلابهاى معاصر از جمله انقلاب ملت ما (مسلمانان ایران) انقلاب الجزائر، انقلاب افغانستان، و مانند آن به وضوح حاکمیت این اصل                        تفسیر نمونه، ج‏10، ص: 147
قرآنى را مشاهده مى‏کنیم. یعنى بى‏اینکه دولتهاى استعمارى و ابرقدرتهاى سلطه‏گر روش خود را تغییر دهند، هنگامى که ما از درون دگرگون شدیم همه چیز دگرگون شد.
و به هر حال این درسى است براى امروز و فردا، و فرداهاى دیگر، براى همه مسلمانها، و همه نسلهاى آینده! و مى‏بینیم تنها رهبرانى پیروز و موفق شدند که ملت خود را بر اساس این اصل رهبرى کردند و دگرگون ساختند، تاریخ اسلام و تاریخ معاصر مملو است از شواهدى بر این اصل اساسى و جاودانى که ذکر آنها ما را از روش بحثمان در این تفسیر دور مى‏سازد.
                        تفسیر نمونه، ج‏10، ص: 148