• 021-88565521
  • info@tedco.co

سالروز آغاز امامت آخرین مرد نجات و مایه نزول برکات مبارک باد

سالروز آغاز امامت آخرین مرد نجات و مایه نزول برکات مبارک باد

سالروز آغاز امامت آخرین مرد نجات و مایه نزول برکات مبارک باد

۞ وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ۖ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ۖ قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی ۖ قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
________________________________________

وَ إِذِ ابْتَلى‌ إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ (124)
بعد از ذکر احوال حضرت موسى علیه السلام و امت او، بیان حضرت ابراهیم علیه السلام را فرماید:
وَ إِذِ ابْتَلى‌ إِبْراهِیمَ رَبُّهُ‌: و یاد بیاور و منتهى شود علم تو اى پیغمبر زمانى را که امتحان فرمود ابراهیم علیه السلام را پروردگارش، بِکَلِماتٍ‌: به سخنان و سننى که متعبّد نمود او را، فَأَتَمَّهُنَ‌: پس حضرت ابراهیم علیه السلام به اتمام رسانید و قیام نمود به آن، چنانکه باید و وانگذاشت چیزى از آن را. در آیه شریفه سه مطلب است:


مطلب اول: معنى ابتلا- ابتلا در اصل، مأخوذ از بلا به معنى تکلیف به امر شاق و مرادف با اختیار و امتحان ذکر مى‌شود نسبت به کسى که جاهل باشد به عاقبت امر، لکن نسبت به ذات علام الغیوب، اطلاق آن خلاف واقع، و جایز نیست. بنابراین مراد تکلیف است به امرى که نزد آن اطاعت و مخالفت مکلّف در خارج محقق و ظهور یابد، و امتحان انبیاء علوّ درجه و رفع مرتبه و ثبوت جلالت آنها به عالمیان معرفى گردد، و لذا تعبیر شده به اوامر امتحانیه.
مطلب دوم: بیان کلمات- مفسرین را اقوالى است:
اول- على بن ابراهیم قمى فرماید: سنن حنیفیه عشره است: پنج در سر:
1- گرفتن شارب. 2- گذاشتن ریش. 3- تراشیدن سر. 4- مسواک.
5- خلال. و پنج در بدن: 1- ازاله موى بدن. 2- ختنه کردن. 3- ناخن گرفتن. 4- غسل جنابت. 5- طهور به آب.
تفسیر اثنا عشرى، ج‌1، ص: 248
دوم- تفسیر برهان- مفضل روایت نموده که از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم از کلمات؟ فرمود: همان کلماتى که به آدم علیه السلام تلقین نمود اسئلک بحقّ محمّد و علىّ و فاطمة و الحسن و الحسین الّا تبت علىّ.
گفتم: معنى فاتمّهنّ چیست؟ فرمود: اتمام آن نمود تا به قائم عجل اللّه فرجه دوازده نفر امام، نه نفر از اولاد حضرت حسین علیه السلام. پرسیدم از آیه‌ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فِی عَقِبِهِ‌ فرمود: خدا معین و مقرر ساخت امامت را در عقب حضرت حسین علیه السلام تا روز قیامت. گفتم: چگونه خداى تعالى امامت را در اولاد حضرت حسین علیه السلام وضع فرمود نه در اولاد حضرت حسن علیه السلام و حال آنکه هر دو سبط حضرت رسالت صلّى اللّه علیه و آله و سلم و سید جوانان اهل بهشتند؟ فرمود: حضرت موسى و هارون علیهما السلام نبى مرسل و برادر یکدیگر بودند، خدا نبوت را در صلب هارون علیه السلام نهاد نه در صلب موسى علیه السلام و کسى را نرسد که چرا حق تعالى چنین کرد، زیرا در ضمن آن حکمت و مصلحتى هست که بندگان به آن علمى ندارند و حق سبحانه در جمیع افعال حکیم است‌ لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ‌ «1».
سوم- در منهج- از حضرت صادق علیه السلام روایت نموده که مراد به کلمات که حضرت ابراهیم علیه السلام را ابتلا فرمود، ذبح حضرت اسماعیل علیه السلام بود.
چهارم- طبرسى در مجمع فرماید: امور متعدده در تحت کلمات مندرج است هر گاه مراد از آن معانى باشد: 1- یقین. 2- معرفت به توحید. 3- شجاعت. 4- حلم. 5- سخاوت. 6- عزلت. 7- امر به معروف و نهى از منکر. 8- توکل. 9- صبر. 10- محنت در نفس. 11- محنت در ولد.
12- محنت در اهل. 13- دفع سیئه به حسنه. 14- جمع نمودن شروط طاعات. 15- استجابت دعا. 16- اصطفاى او در دنیا. 17- اعطاى مقام خلت. 18- اقتداى انبیاء به او. 19- خشوع و خضوع در طاعت. 20- مرتبه امامت، چنانچه بعد مى‌فرماید:
«1» تفسیر برهان، جلد اوّل، صفحه 147، ذیل آیه 124 بقره.
تفسیر اثنا عشرى، ج‌1، ص: 249
مطلب سوم: خصایص آن حضرت- از سعید بن مسیب منقول است که حضرت ابراهیم علیه السلام اول کسى بود که مهمان را ضیافت نمود، و اول کسى بود که شارب را چید، و اول کسى بود که ختنه نمود، و اول کسى بود که موى بدن ازاله کرد، و اول کسى بود که چون موى سفید در محاسن خود دید گفت: خداوند این چیست؟ خطاب آمد: این وقار است. عرض کرد: زیاد فرما وقار مرا، و اول کسى بود که مقاتله نمود در راه خدا، و اول کسى بود که اخراج خمس نمود، و اول کسى بود که نعلین پوشید، و اول کسى بود که اخذ رایات کرد.
قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً: فرمود خدا بدرستى که من قرار دهنده‌ام تو را اى ابراهیم براى مردمان پیشواى در دین که همه صلحا بعد از تو اقتدا نمایند به تو. امامت حضرت ابراهیم علیه السلام عام بود به تمام عالمیان، زیرا هیچ پیغمبرى بعد از او مبعوث نشد مگر آن که مأمور بود به اتباع، و لذا حضرت خاتم صلّى اللّه علیه و آله و سلم مأمور شد که: وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً: و امت مرحومه را نیز امر فرمود که: مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْراهِیمَ‌. و چون خداى تعالى حضرت ابراهیم علیه السلام را به شرف امامت مشرف ساخت، قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی‌: گفت و از بعضى فرزندان مرا نیز امام گردان. قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ‌: فرمود خدا نمى‌رسد عهد مرا که امامت باشد به ستمکاران، یعنى گناهکاران. این اجابت ملتمس حضرت ابراهیم علیه السلام و تنبیه است بر آنکه بعضى از ذریه او ظالم باشند و امامت به ایشان نرسد، زیرا امامت امانت و عهد الهى، و ظالم قابلیت آنرا ندارد.
لیس من اذنب یوما بامام‌
کیف من اشرک دهرا و کفر
تبصره: آیه شریفه را دلالاتى است:
1- دلیل است بر آنکه پیغمبر و امام باید معصوم باشند از گناه کبیره و صغیره و خطا و سهو و نسیان تا شایستگى مقام نبوت و امامت را داشته باشند.
2- آنکه فاسق البته ظالم است، و ظالم را ممنوع فرموده از اعطاى عهد امامت.
تفسیر اثنا عشرى، ج‌1، ص: 250
3- آنکه امام باید منصوص باشد از جانب حق تعالى بدلیل: إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً، زیرا حضرت ابراهیم علیه السلام را خداوند برگزیده براى امامت.
بنابراین منصب امامت تخصص باشد نه تخصیص، و به هیچ وجه مردم را در آن دخالتى نخواهد بود.
در کتاب کافى- کلینى از حضرت باقر علیه السلام روایت نموده فرمود: بدرستى که خداى تعالى اتخاذ فرمود حضرت ابراهیم علیه السلام را بنده پیش از آنکه اتخاذ نماید او را پیغمبر، و اتخاذ نمود او را نبى پیش از آنکه فراگیرد او را رسول، و اتخاذ فرمود او را رسول پیش از آنکه اتخاذ نماید او را خلیل، و اتخاذ نمود او را خلیل پیش از آنکه فرا گیرد او را امام، پس وقتى جمع شد در او این صفات فرمود: إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً «1».
زمخشرى- از علماى عامه در کشاف گفته: آیه شریفه دال است بر آنکه فاسق صلاحیت امامت ندارد، و چگونه او سزاوار امامت باشد و حال آنکه جایز نیست براى او حکومت، و شهادت و اطاعت او واجب نباشد، و خبر او مقبول نیست و او را مقدم نتوان داشت براى نماز تحقیق: ظالم اگرچه توبه کند، از تحت آیه شریفه‌ «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» خارج نشود، زیرا ظالم یعنى کسى که ثابت شده بر او ظلم. و این معنى بر او صادق است دائما، پس نفى رسیدن به آن موجب حکم است به اینکه نمى‌رسد مرتبه امامت به ظالم و نخواهد رسید به آن. حاصل آنکه:
امامت شایسته نیست کسى را که ظلم به خود یا به غیر نموده اگرچه آنى باشد. و آیه مقیّد به وقتى دون وقتى نیست، پس واجب است حمل بر جمیع اوقات، پس امامت او را نرسد اگرچه توبه هم نماید. و نیز در اطلاق حقیقى اسم مشتق بقاى مشتق منه شرط نیست و الا لازم آید اطلاق مؤمن بر نائم در حال خواب مجاز باشد، و مسلوب الایمان شود و حال آن که چنین نیست، بلکه ایمان بر او صادق است دائما، لذا نائم را مؤمن گویند، زیرا ایمان او را
«1» اصول کافى، کتاب الحجّة، جلد اوّل، صفحه 175، حدیث 4.
تفسیر اثنا عشرى، ج‌1، ص: 251
ثابت است در وقت خواب، اگرچه تصدیق او را حاصل نیست.
دلیل عرفى: فطرت و عقل جمیع ملل و نحل و تمام حکومات متمدنه عالم، حکم کند و از قوانین سیاسیه خود مقرر دارند به اینکه کسى که به سبب جرم و جنایتى حکم شد بر خیانت او و عقوبت و جزائى بر او، اگرچه حبس کمى باشد، این شخص از حقوق اجتماعى محروم مى‌باشد و وظیفه او مداخله در امور عامه نیست؛ چه برسد به ریاست کلیه و فرمانفرمائى جامعه بشریه و خلافت الهیه.
تفسیر بلاغى: از امالى شیخ مسند او مناقب ابن المغازلى مرفوعا از ابن مسعود از حضرت پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلم در آیه شریفه از قول خدا به حضرت ابراهیم علیه السلام مى‌فرماید کسى که سجده نمود «صنم» را قرار ندهم او را امام.
و فرمود حضرت پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلم منتهى شد دعوت به من و برادرم على علیه السلام که سجده ننمود هیچیک از ما بتى را هرگز «1».
و محقق است کسانى که قبل از اسلام مدتى بت پرستى نموده باشند، سزاوار و شایسته مقام خلافت الهیه و امامت کلیه را نخواهند بود! تتمه: در احتجاج طبرسى رحمه الله حضرت رضا علیه السلام در ذیل حدیثى فرماید: و بدانید امامت اجل است در قدر، و اعظم در شأن، و اعلى در مکانت، و دور باشد از آنکه مردمان به عقول خود به آن رسند و به اختیار خود امامى تعیین کنند. خداى تعالى حضرت ابراهیم علیه السلام را مخصوص گردانید به امامت بعد از اعطاء نبوت و خلت، و آن را مرتبه سوم گردانید و به آن او را مشرف و مفضل گردانید: که‌ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً. حضرت ابراهیم علیه السلام به آن مبتهج و مسرور شده گفت: وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی‌، خطاب آمد: لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ‌؛ پس به این آیه امامت ظالم باطل شد تا قیامت‌ «2».
«1» تفسیر آلاء الرحمن، صفحه 124.
«2» اصول کافى، کتاب الحجّة، باب نادر فى فضل الامام (جلد اوّل صفحه 199)
تفسیر اثنا عشرى، ج‌1، ص: 252

……………………………………………………………………………………..
باز هم ای صبح جمعه آمدی مولا نیامد
صبح آمد ظهر شد مغرب رسید آقا نیامد

شب شد و خورشید کنعان ولایت را ندیدم
کور شد از گریه چشمم، یوسف زهرا نیامد

دشمنان با خنده می پرسند پس آقایتان کو؟
دوستان با گریه می گویند آمد یا نیامد؟

ما بدون او غریب و او میان ماست تنها
آن امام قرن ها مثل علی تنها نیامد

عمر ما با نالة یابن الحسن طی شد دریغا
منجی ما صاحب ما رهنمای ما نیامد

شیر حق خانه نشین، فرزند او در کوه و صحرا
قامت زهرا دو تا شد حجت یکتا نیامد

شاید او هم مثل جدّش سر میان چاه برده
پس چرا از چاه هم آوای آن مولا نیامد؟

دیده ام از اشک لبریز و دلم دریایی از خون
رفتم از دست و ز مولایم صدای پا نیامد

فتنة فرعون عالم گیر شد ای اهل عالم
کو عصا چون شد ید بیضا چرا موسا نیامد؟

سال ها و ماه ها و هفته ها بگذشت میثم
جمعه ها رفتند و آن مهر جهان آرا نیامد