الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ ﴿توبه/۲۰﴾ آنها که ایمان آوردند و هجرت کردند و با اموال و جانهایشان در راه خدا جهاد نمودند مقامشان نزد خدا برتر است و آنها به موهبت عظیم رسیده اند.
تفسیر نمونه
قرآن مجید مىگوید ایمان بخدا و جهاد در راه او از تمام این کارها برتر و بالاتر است! در آیه بعد به عنوان تاکید و توضیح مىفرماید” کسانى که ایمان آوردند، و هجرت نمودند، و در راه خدا با مال و جان خود جهاد کردند، اینها در پیشگاه خداوند مقامى برتر و بزرگتر دارند” (الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ).
” و اینها به افتخار بزرگى نائل شدهاند”. (وَ أُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ) در آیه بعد مىگوید خداوند سه موهبت بزرگ در برابر این سه کار مهم (ایمان، هجرت و جهاد) به آنها مىبخشد:
1-” آنها را به رحمت گسترده خود بشارت مىدهد” و از آن بهرهمند مىسازد (یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ).
2-” آنها را از رضامندى و خشنودى خویش بهرهمند مىکند” (و رضوان).
3-” باغهایى از بهشت در اختیار آنها مىگذارد که نعمتهایش دائمى و همیشگى است”. (وَ جَنَّاتٍ لَهُمْ فِیها نَعِیمٌ مُقِیمٌ).
در آیه بعد براى تاکید بیشتر اضافه مىکند” جاودانه در آنها تا ابد خواهند ماند” (خالِدِینَ فِیها أَبَداً).
” زیرا نزد خداوند پاداشهاى عظیم است” که در برابر اعمال بندگان به آنها مىبخشد (إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ).
در اینجا به دو نکته باید توجه داشت.
1- تحریف تاریخ:
همانگونه که در شان نزول آیات فوق خواندیم، مطابق روایتى که در بسیارى از معروفترین کتب اهل سنت نقل شده، این آیات در مورد على ع و بیان فضائل او نازل شده هر چند مفهوم آن عام و گسترده است (و بارها گفتهایم شان نزولها مفاهیم آیات را محدود نمىسازد).
ولى از آنجا که بعضى از مفسران اهل سنت تمایل ندارند فضائل چشمگیرى براى على ع اثبات شود با اینکه او را چهارمین پیشواى بزرگ خود مىدانند، اما مثل اینکه از این مىترسند که اگر در برابر مدارکى که امتیازات فوق العاده على ع را اثبات مىکند، تسلیم شوند، ممکن است جمعیت شیعه در برابر آنها بپاخیزند و آنها را در تنگنا قرار دهند، که چرا دیگران را بر على ع مقدم داشتید از این رو بسیار مىشود که از واقعیتهاى تاریخى چشم مىپوشند، و تا آنجا که بتوانند به ایراد در این گونه احادیث از نظر سند مىپردازند، و اگر جاى دستاندازى در سند پیدا نکنند، سعى مىکنند به گونهاى دلالت آن را مخدوش سازند، این گونه تعصبها متاسفانه حتى در عصر ما ادامه دارد و حتى بعضى از دانشمندان روشنفکر آنان از این بر کنار نماندهاند.
فراموش نمىکنم در گفتگویى که با یکى از دانشمندان اهل سنت داشتم، هنگامى که سخن از اینگونه احادیث به میان آمد جمله عجیبى اظهار داشت، او مىگفت به عقیده من، شیعه مىتواند تمام اصول و فروع مکتب خویش را از” منابع و مدارک و کتابهاى ما” اثبات کند، چون به قدر کافى احادیثى که به نفع مکتب شیعه باشد، در کتب ما وجود دارد! ولى براى اینکه خود را از همه این منابع و مدارک یکباره راحت کند، گفت به عقیده من پیشینیان ما افراد خوشباورى بودند و تمام احادیثى را که شنیدهاند در کتب خود آوردهاند، و ما نمىتوانیم آنچه را آنها نوشتهاند به سادگى بپذیریم! (البته سخنش شامل کتب صحاح و مسانید معتبر و درجه اول آنان نیز مىشد!).
به او گفتم روش محققانه این نیست، که انسان مکتبى را قبلا روى یک سلسله وراثتها بپذیرد و بعد هر حدیثى با آن موافق باشد صحیح و هر حدیثى با آن تطبیق نکند از آثار خوشباورى پیشینیان بداند هر چند حدیث معتبرى باشد چه خوب است به جاى این طرز فکر راه دیگرى انتخاب کنید، قبلا خود را از هر گونه عقیده موروثى خالى سازید، سپس در برابر مدارک منطقى بنشینید، آن گاه انتخاب عقیده کنید!.
خوب ملاحظه مىفرمائید چرا و به چه علت احادیث مشهور و معروفى که از مقام والاى على ع خبر مىدهد، و برترى او را بر دیگران اثبات مىکند، این چنین مورد بىمهرى بلکه مورد تهاجم رگبارهاى ایرادات قرار گرفته، و گاهى نیز به دست فراموشى سپرده مىشود و اصلا سخنى از آن به میان نمىآید، گویى اصلا این همه احادیث وجود خارجى ندارند!! با توجه به آنچه در بالا گفتیم به گفتارى از مفسر معروف نویسنده” المنار” مىپردازیم:
او در شان نزول آیات فوق روایت معروف بالا را به کلى کنار گذارده و روایت دیگرى که با محتواى آیات اصلا منطبق نیست، و باید آن را به عنوان یک حدیث مخالف قرآن کنار زد، معتبر دانسته است، و آن حدیثى است که از” نعمان بن بشیر” نقل شده که مىگوید: کنار منبر پیامبر ص در میان جمعى از صحابه نشسته بودم، یکى از آنها گفت من بعد از اسلام عملى را بالاتر از این نمىدانم که حاجیان خانه خدا را سیراب کنم، دیگرى گفت عمران مسجد الحرام از هر عملى بالاتر است، سومى گفت جهاد در راه خدا از آنچه گفتید بهتر مىباشد، عمر آنها را از گفتگو کردن نهى کرد، و گفت صداى خود را کنار منبر رسول خدا بلند نکنید- و آن روز، روز جمعه بود- ولى هنگامى که نماز جمعه را خواندم نزد رسول خدا مىروم و از او در باره مسالهاى که اختلاف کردید سؤال مىکنم (بعد از نماز نزد رسول خدا رفت و سؤال کرد) در این موقع آیات فوق نازل شد. «تفسیر المنار جلد 10 صفحه 215 »
در حالى که این روایت از جهات مختلفى با آیات مورد بحث ناسازگار است، و مىدانیم هر روایتى که مخالف قرآن بوده باشد باید آن را دور افکند، زیرا:
اولا در آیات فوق مقایسه میان” جهاد” و” سقایة الحاج” و” عمران” مسجد الحرام نشده است بلکه در یک سوى مقایسه” سقایت حاج” و” عمران” مسجد الحرام قرار گرفته، و در سوى دیگر” ایمان به خدا و روز رستاخیز و جهاد” و این نشان مىدهد که افرادى آن اعمال را که در دوران جاهلیت انجام داده بودند با ایمان و جهاد مقایسه مىکردند، که قرآن صریحا مىگوید این دو برابر نیستند، نه مقایسه” جهاد” با” عمران مسجد الحرام” و” سقایة الحاج” (دقت کنید).
ثانیا: جمله” وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ” نشان مىدهد که اعمال گروه اول توأم با ظلم بوده است، و این در صورتى است که در حال شرک واقع شده باشد، چه اینکه قرآن مىگوید:” إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ” « سوره لقمان آیه 13». و اگر مقایسه میان” ایمان” و” سقایت حاج توأم با ایمان و جهاد” بوده باشد جمله” و اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ” مفهومى نخواهد داشت.
ثالثا: آیه دوم مورد بحث که مىگوید آن کسانى که ایمان آوردند و هجرت کردند و جهاد نمودند مقام والاترى دارند، مفهومش این است از کسانى که ایمان و هجرت و جهاد نداشتند، برترند، و این با حدیث نعمان سازش ندارد، زیرا گفتگو کنندگان طبق آن حدیث همه از مؤمنان بودند و شاید در مهاجرت و جهاد شرکت داشتند.
رابعا: در آیات گذشته سخن از اقدام مشرکان به عمران مساجد بود (ما کانَ لِلْمُشْرِکِینَ أَنْ یَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ) و آیات مورد بحث که به دنبال آن قرار دارد، همان موضوع را تعقیب مىکند، و این نشان مىدهد که عمران مسجد الحرام و سقایت حاج در حال شرک موضوع بحث این آیات است و این چیزى است که با روایت نعمان تطبیق نمىکند.
و تنها مطلبى که ممکن است در برابر این استدلالات گفته شود، این است که تعبیر به” أَعْظَمُ دَرَجَةً” نشان مىدهد که هر دو طرف” مقایسه” عمل خوبى هستند، اگر چه یکى از دیگرى برتر بوده است.
ولى جواب این سخن روشن است، زیرا افعل تفضیل (صفت تفضیلى) غالبا در مواردى به کار مىرود که یک طرف مقایسه واجد فضیلت است، و طرف دیگر” صفر” مىباشد، مثلا بسیار شده است که مىگویند” دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است”، مفهوم این سخن آن نیست که” هرگز به مقصد نرسیدن و تصادف کردن و نابودى” چیز خوبى است، ولى” دیر رسیدن” از آن بهتر است، و یا اینکه در قرآن مىخوانیم” وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ” (سوره نساء 128):
” صلح از جنگ بهتر است” معنى این جمله آن نیست که جنگ چیز خوبى است، و یا اینکه مىخوانیم” وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ” (سوره بقره آیه 221):
” بنده با ایمان از بتپرست بهتر است” آیا بتپرست خیر و فضیلتى دارد؟ و در همین سوره توبه آیه 108 مىخوانیم:” لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِیهِ”:” مسجدى که اساس آن از روز نخست بر پایه تقوى گذارده شده است (از مسجد ضرار همان مسجدى که منافقان براى ایجاد تفرقه ساخته بودند) براى عبادت شایستهتر است.
با اینکه مىدانیم عبادت در مسجد ضرار هیچ گونه شایستگى ندارد و نظیر این تعبیرات در قرآن و کلمات عرب و سایر زبانها فراوان است.
از مجموع آنچه گفته شد، نتیجه مىگیریم که روایت” نعمان بن بشیر” چون بر خلاف محتواى قرآن است باید کنار گذارده شود، و آنچه با ظاهر آیات مىسازد همان حدیث مشهورى است که در آغاز بحث تحت عنوان شان نزول بیان کردیم، و این فضیلتى است براى پیشواى بزرگ اسلام على ع.
خداوند همه ما را به پیروى از حق و پیروى از اینگونه پیشوایان ثابت قدم بدارد، و چشم و گوش باز و فکر دور از تعصب و عنایت کند.
2- از آیات فوق استفاده مىشود که مقام” رضوان” که از بزرگترین مواهب و مقاماتى است که خداوند به مؤمنان و مجاهدان مىبخشد، چیزى است غیر از باغهاى بهشت و نعمتهاى جاویدانش و غیر از رحمت گسترده پروردگار (شرح این موضوع به خواست خدا در ذیل آیه 72 همین سوره در تفسیر جمله” و رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ” خواهد آمد).