• 021-88565521
  • info@tedco.co

حق، معیار هدایت است

حق، معیار هدایت است

حق، معیار هدایت است

أَفَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدَى﴿یونس/۳۵﴾ آیا کسی که هدایت به حق می‏کند برای پیروی شایسته تر است یا آن کس که خود هدایت نمی‏شود مگر هدایتش کنند

إنّ الحقَّ لا یُعرَفُ بالرِّجالِ، اعْرِفِ الحقَّ تَعرِفْ أهلَهُ .
امام على علیه السلام : حقّ به شخصیتها شناخته نمى شود ؛ خودِ حقّ را بشناس تا پیروان آن را بشناسى
(مجمع البیان : 1/211 ، روضة الواعظین : 39)
(کدهای رفتاری سازمان)
ما هرگز حق تغییر، تحریف، پنهان کردن و یا از بین بردن مدارکی را که از طرف دولت خواسته شده است، نداریم.
(کدهای عمومی: مدیریت روابط با مراجع برون سازمانی؛ و امور سیاسی – کد 213)


تفسیر
قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ‌: بگو اى پیغمبر مکرم به مشرکین، آیا کیست از شریکانى که در الهیت و ربوبیت قرار دادید و آنها را پرستش مى‌نمائید. مَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِ‌: کسى که هدایت نماید مردم را به راه حق و رشد و آنچه خیر و صلاح و نجات در آن است به دلیل ثابتى و حجت محکمى و ارسال رسلى، پس لابد جواب دهند: نیست چنین کسى یا ساکت شوند به سبب عجز در جواب درست. قُلِ اللَّهُ یَهْدِی لِلْحَقِ‌: بگو اى پیغمبر به ایشان، ذات یگانه خداى متعال راه نماید و ارشاد فرماید بندگان را به سوى حقّ و راه راست به نصب ادله و حجج ظاهره و باطنه و ارسال رسل و انزال کتب.
حال که حق تعالى هادى بندگان است. أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِ‌: آیا پس ذاتى که هدایت فرماید به سوى راه حق و دین حق. أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ‌: سزاوارتر است که پیروى کرده شود در پرستش و ستایش. أَمَّنْ لا یَهِدِّی‌: یا کسى که خود هدایت نیافته به حق فضلا از اینکه غیر را هدایت کند. إِلَّا أَنْ یُهْدى‌: مگر اینکه هدایت کرده شود، یعنى هدایت نیابد یا هدایت نکند غیر را در هیچ حالى از احوال مگر حالى که خداى تعالى او را هدایت نماید به اهتداء یا هدایت غیر.
این حال اشراف شرکاء و معبودان باشد مانند ملائکه و مسیح و عزیر، پس اصنام و اوثان به طریق اولى شایسته نباشند. در تفسیر زاهدى: مشرکین بتان را به چهار پا بسته، نقل مى‌دادند، حق تعالى فرمود: آیا مساوى است کسى که راهنمائى فرماید با کسى که تو او را راهنمائى کنى.
تنبیه- شرکائى که مشرکین قائل بودند، اصنام و اوثان، و آنها جماد، قابل هدایت نیستند؛ بنابراین فرمایش‌ «أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدى‌» چگونه متصور باشد؟
جواب: 1- ممکن است مراد آیه سابقه‌ «مَنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ» اصنام، و مراد این آیه رؤساى کفر و ضلالت و دعاة آنها باشند به دلیل قوله تعالى‌ «اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ» « سوره توبه آیه 30» و مراد این است که‌
خداى تعالى هدایت فرموده خلق را به دین حق بواسطه اظهار دلایل عقلیه و نقلیه؛ اما این دعاة و رؤسا هدایت ننمایند غیر خود را، الّا زمانى که خدا آنها را هدایت فرماید، پس تمسک به دین الهى اولى و احق است از قبول قول این جهّال گمراه.
2- آنکه قوم چون جمادات را الهه خود قرار دادند، لا جرم تعبیر فرموده از آنها به کسى که عاقل و عالم باشد مانند آیه شریفه‌ «إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُکُمْ» « سوره اعراف آیه 194» با آنکه جماداتند و قوله تعالى‌ «إِنْ تَدْعُوهُمْ لا یَسْمَعُوا دُعاءَکُمْ» « سوره فاطر آیه 14» پس جارى فرموده لفظ را بر اوثان بر حسب آنچه جارى شود بر عاقل و عالم، یعنى هدایت نکنند غیر را تا اینکه خود هدایت یابند.
3- آنکه قضیه فرضیه باشد، یعنى بتان هدایت نکنند غیر را مگر بر تقدیر قرار دادن هدایت در آنها.
4- بیّنات الهیه، شرط صحت آن، حیات و عقل نیست، پس اصنام با آنکه چوب و سنگ هستند قابل حیات و عقل باشند که خداى تعالى موجبات هدایت در آنها ایجاد و سبب هدایت غیر شوند مانند ستون حنانه و عصاى موسى.
5- هدى در اینجا به معنى نقل و حرکت باشد، چنانچه در عرف هم استعمال شده؛ پس معنى آنکه اصنام منتقل به مکانى نشوند مگر آنکه دیگرى آنها را نقل و حرکت دهد، پس اشاره است به آنکه اصنام داراى حیات و قدرت نیستند، چگونه قابل پرستش باشند.
فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ‌: پس چیست مر شما را؟ چگونه حکم کنید به اینکه اصنام و اوثان، خدا، و مستحق پرستش هستند، یا چگونه حکم مى‌کنید براى نفوس خود به چیزى که برهان و دلیل بر حجیت آن ندارید.
تبصره- استدلال بر وجود صانع به ایجاد خلق اولا و پس از آن به هدایت ثانیا، عادت شایعه در قرآن و حقیقتا دلیل شریفى است؛ زیرا انسان مرکب از روح و جسد باشد، حق تعالى استدلال فرمود بر قادریت و خلاقیت خود به احوال جسد و خلق آن و به احوال روح که هدایت باشد. و در آیه سابقه برهان خلق و در این آیه دلیل هدایت را بیان فرمود، اشاره به آنکه مقصود از خلق جسد و هدایت روح و اعطاء حواس ظاهره و باطنه و اعضاء و جوارح، براى اکتساب معارف الهیه و علوم ربانیه و درک سعادت ابدیه باشد، حال اگر روح و عقل مهتدى شوند به هدایت حقه الهیه، تمام اعضاء و جوارح مهتدى خواهد شد، یعنى سراسر اعضا و جوارح از سر چشمه حیات ایمانى آب خورده، در رفتار و گفتار و کردار و حرکات و سکنات جانب حق را مراعات، و اوامر سبحانى را اطاعت، و خلاف رضاى الهى از او صادر نگردد، و اگر هم نافرمانى کند به غفلت و فراموشى باشد نه به هتّاکى و بى‌باکى، پس به سلوک طریقه هدى، نتیجه سعادت عظمى حاصل آید. و چون در عالم وجود، جز ذات یگانه حق تعالى نباشد، لا جرم پرستش و ستایش او واجب و لازم آید.