إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا﴿نساء/۵۸﴾ خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبان آن برسانید
(نامه 53 نهج البلاغه خطاب به مالک اشتر نخعى) :
انْظُرْ فى اُمُورِ عُمّالِکَ، فَاسْتَعْمِلْهُمُ اخْتِباراً، وَ لاتُوَلِّهِمْ
درامور کارگزاران حکومتت دقت کن و آنان را پس از آزمایش به کار گیر، از راه هوا وهوس
مُحاباةً وَ اَثَرَةً، فَاِنَّهُما جِماعٌ مِنْ شُعَبِ الْجَوْرِ و الْخِیانَةِ.
و خودرأیی آنان را به کارگردانی مگمار، زیرا هوا و هوس و خودرأیی جامع همه شعبه های ستم و خیانت است.
کدهای رفتاری سازمان:
ما به ایجاد موقعیت برابر استخدامی برای متقاضیان معتقد وپایبند هستیم و از هرگونه تبعیض و پارتی بازی در استخدام می پرهیزیم و دربرابر فشارهای برون سازمانی یا دورن سازمانی برای استخدام افراد خاص ایستادگی می کنیم
(کدهای اختصاصی: مدیر-کد:12)
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
بعد از ذکر وعد و وعید به اداء امانت و حکومت به عدالت که موجب انتظام معاش و سبب رستگارى در معاد است امر مىفرماید:
إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها: بدرستى که خداوند امر مىفرماید شما متکلفین را به اینکه ادا نمائید امانتها را به اهل امانت، خواه برّ باشد یا فاجر، و امانت قلیل باشد یا کثیر، مهین باشد یا ثمین. وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ: و دیگر امر فرماید که چون خواهید حکم کنید میان مردمان، أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ: اینکه حکم نمائید به راستى و انصاف و سویهاى که بر نهج شریف، و معرّى باشد از شایبه انحراف از شرع بدون ملاحظه دوستى یا خویشى. إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ: بدرستى که خداوند، نیکو چیزى پند مىدهد شما را، که آن اداى امانت و عدل در حکومت است. إِنَّ اللَّهَ کانَ سَمِیعاً بَصِیراً: بدرستى که خداى تعالى شنوا است به اقوال و احکام شما، دانا و بیناست به آنچه مىکنید از ردّ امانات و عدل در حکومات.
تبصره: بدان که تأویل آیه شریفه در حق ائمه هدى علیهم السّلام مىباشد، چنانچه امام محمد باقر و امام جعفر صادق صلوات اللّه علیهما، و زید بن اسلم و مکحول و زید بن حوشب از حضرت رسالت صلّى اللّه علیه و آله و سلّم روایت نمودهاند که: مراد به این آیه ائمه، و به امانت امامت است. « منهج الصادقین، جلد 3، صفحه 50.» یعنى حق تعالى امر فرموده ائمه اثنى عشر را، تا امامت را بر سبیل امانت به هم تسلیم کنند،
یکى بعد از دیگرى تا به صاحب الامر صلوات اللّه علیهم.
و قوله: وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ که بعد از اداء امانت واقع شده، مؤید اینست، زیرا حقیقت حکومت بر نهج عدالت، منصب ائمه معصومین است که به سبب عصمت، حکومت به عدالت مىنمودند و اصلا از دایره عدالت ذرهاى تجاوز نمىکردند.
و نیز آیه: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ که بعد از این مذکور مىشود، مقوّى این است.
و نیز از احدهما علیهما السّلام مروى است که دو آیه در قرآن واقع شده: یکى براى ما باشد که: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ تا آخر؛ و دیگر براى شما که:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ: پس بر ما واجب است اداء امانت کنیم به اهل خود، و بر شما لازم است که اطاعت ما کنید در جمیع اوامر و نواهى. « منهج الصادقین، جلد 3، صفحه 50.» در مجمع فرماید که: خطاب در قوله «وَ إِذا حَکَمْتُمْ» به ولات و حکام است که به عدل و انصاف حکم کنند. و نظیر اینست قوله: یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِ.
مروى است که حضرت پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم، امیر المؤمنین علیه السّلام را امر فرمود که: سوّ بین الخصمین فى لحظک و لفظک. « منهج الصادقین، جلد 3، صفحه 50.» در آثار آمده که روز دو کودک، خطى نوشته خدمت امام حسن علیه السّلام آوردند تا حکم فرماید کدام بهتر است. امیر المؤمنین علیه السّلام رسید و بر قضیه مطلع شده، فرمود: یا بنىّ انظر کیف تحکم فانّ هذا حکم اللّه سئلک منه یوم القیامة. « منهج الصادقین، جلد 3، صفحه 50.»
تنبیه: باید دانست که تمام امانات در این حکم داخل است، زیرا خصوص سبب مخصّص نیست؛ چنانکه در اصول مقرر شده، و لهذا قال ابو جعفر علیه السّلام: انّ اداء الصّلوة و الزّکوة و الصّوم و الحجّ من الامانة، و یکون من جملتها الامر لولاة الامر تقسیم الصّدقات و الغنائم و غیر ذلک ممّا یتعلّق به حقّ الرّعیّة، و قد عظّم اللّه امر الامانة بقوله «یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ»، و قوله: «لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ»، و قوله: وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ، تا آخر. « منهج الصادقین، جلد 3، صفحه 50.» صاحب کنز در تحت امانت، سه آیه عنوان نموده: اول- إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها. دوم- فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ.
سوّم- وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ.
فایده: در کنز العرفان گوید: در این مقام چند فایده است:
اول- امانت مشتق از امن، که حاصل مىشود از حسن ظن به مستأمن، پس واجب است که مستأمن بر این صفت باشد. در این صورت بر او حرام است خیانت و تعدّى و تفریط به اهمال اسباب حفظ امانت، و این مختلف مىشود به حسب اختلاف امانت در کیفیت حفظ آن در عرف.
دوم- آنکه امانت نسبت به ید غیر مالک است، و مقتضى عدم ضمان، و آن گاهى از مالک باشد: مثل ودیعه و عاریه و رهن و اجاره و غیر آن. و گاهى از شرع است که مسمى به امانت شرعیه است. پس آیه اولى، شامل این هر دو قسم، و ثانیه و ثالثه مختصند به قسم اول.
سوم- واجب است در امانت شرعیه مبادرت به اعلام مالک به آن، پس اگر متمکن باشد و اهمال نماید، ضامن است و الّا ظاهر، عدم ضمان است. و آن چند صورت دارد:
1- آنکه باد جامه کسیرا به خانه غیر مثلا اندازد، پس واجب است بر صاحب منزل که اعلام آن نماید به مالک، یا اخذ آن کند و رد نماید به او.
2- انتزاع صید از محرم یا از محلى که اخذ آن کرده باشد از محرم.
3- انتزاع مغصوب از غاصب حسبة.
4- اخذ ودیعه از صبى یا مجنون به جهت خوف اتلاف در ید ایشان.
5- تخلیص صید از خارج تا آن را مداوا نماید، یا تخلیص از شبکه در حرم.
6- اگر صبیان بازى کنند به جوز (گردو) یا بیضه (تخم مرغ) و جوز یا بیضه یکى به ید دیگرى منتقل شود و ولى به آن عالم باشد، واجب است به اورد آن بر ولى دیگرى. و اگر تلف شود در ید صبى، قبل از علم، ولى ضامن است در مال او و اعتبار ندارد علم غیر ولى، مانند ام و اخ، زیرا غیر ولى قیم نیست بر صبى. پس اگر غیر ولى اخذ آن نماید به نیت رد آن بر مالک، ممکن است الحاق آن به امانت و اگر احد متلاعبین بالغ باشد، ضامن است آن چیزى را که از صبى اخذ نموده. و در اینکه صبى چیزى را از بالغ اخذ کند، ضامن باشد، تردد است. اقرب عدم ضمانت است به جهت آنکه بالغ او را مسلط ساخته بر اتلاف آن.
7- اگر ممکن باشد شخصى را که تقاص نماید به غیر جنس حق خود را، آیا آن امانت شرعیه است تا آن را بفروشد. اقوى ضمان است نزد بعضى اصحاب، و این جیدست؛ لکن در قدر حق خود. اما زاید بر حق خود، اگر ممکن نباشد توصل در حق خود مگر به اخذ آن، اجود عدم ضمان است، همچنان که کسى را صد درهم در ذمه کسى باشد و از مال او نیابد مگر دابهاى که به دویست دینار ارزد.
8- اگر مودع بمیرد و وارث، علم به امانت نداشته باشد. و همچنین اگر و کیل ایداع مالى نماید تا به مالک رسانند و ودعى به بلد او رسد و مالک را علم به آن ودیعه نباشد. و همچنین است ولى، اگر طفل بالغ و رشید شود و عالم به مال خود نباشد، و امثال این بسیار است. و اما کتب مرسله اقوى در آن، ضمان است و احتمال عدم دارد، زیرا مالک مرسل است و امر به ایصال آن مقتضى فوریت نیست شرعا لکن این وجه ضعیف است؛ زیرا عرف مقتضى آنست. و شرع اگرچه مقتضى آن نیست، مقتضى عدم آن نیز نمىباشد. و نیز تردد است در آنکه واجب است رد رقاع بر ورثه مرسل، یا نه. احتمال دارد که واجب باشد به جهت آنکه ملک مرسل است. پس منتقل به ورثه او شود. و احتمال دارد عدم آن را بنابر عرف و عادت، و این در صورتى است که عین آن باقى باشد و الّا جزما ضمان نیست.
چهارم- از فوائد- امانت شرعیه و عرفیه مشترکند در عدم ضمان، بدون تعدى و تفریط. و در وجوب رد آن مضیقا به مالک یا و کیل او یا ولى او، با طلب، و مقترفند در وجوب اعلام على الفور در امانت شرعیه و عدم قبول قول او در رد آن، به خلاف غیر شرعیه، در این دو حکم. و بدان که آیه شریفه حث است بر وجوب رد امانت و تهدید صریح و وعظ بلیغ بر عدم آن، زیرا آخر آیه فرموده: إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ. و وعظ، تخویف از عذاب الهى و ترغیب در ثواب اوست.
تحقیق: در بحر الحقایق، آورده که: امانت بعد از ایراد ظل ظلیل که وجود حقیقى است، دلالت مىکند بر اینکه امانت وجود مجازى باشد، مثل وجود اظلال نسبت به آفتاب. پس همچنانکه وجود ظلّ امانت آفتاب است در وقتى که آفتاب جلوه کنان تجلى کند و به اشعه عالم افروز از افق طالع شده، به زبان حال مىگوید: ادّوا الامانات الى اهلها. چگونه ظلال متلاشى و اثر ایشان بالکلیه محو مىشود، همین طریق چون شعاع شمس وجود حقیقى، عرض التمثیل از افق غناى ذاتى که: و اللّه غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ* طلوع کند، امانات موجودات ظلیه به اهل آن بازمىگردد، و سرّ لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ به ظهور مىآید.
…………………………………………………………….
قسمت نشد که گاه به گاهی ببینمت
حتی به قدرِ نیم نگاهی ببینمت
تکلیفِ بیقراری این دل چه میشود؟!!!
اصلاً شما اگر که نخواهی ببینمت…
ای کاش یک سه شنبه شبی قسمتم شود
در راهِ جمکران سر راهی ببینمت
یا که مُحَرَمی شود و بین کوچه ای
در حالِ کارِ نصبِ سیاهی ببینمت
آقا خدا نیاوَرَد آن روز را که من
سرگرم میشوم به گناهی ببینمت
با این دلِ سیاه و تباهم چه دلخوشم
بر این خیالِ کهنه یِ واهی: ببینمت!
دارم یقین که روزِ وصالِ تو میرسد
ذکرِ لبم شده که الهی ببینمت