• 021-88565521
  • info@tedco.co

علی (علیه السّلام)، جان پیامبر است

علی (علیه السّلام)، جان پیامبر است

علی (علیه السّلام)، جان پیامبر است

فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ ﴿آل عمران/۶۱﴾ هر گاه بعد از علم و دانشی که (درباره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود، آنگاه مباهله کنیم، و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.

هارون الرشید از امام موسی بن جعفر(ع) پرسید: چرا شیعیان شما از تعبیرشان در مورد شما به «یا بن رسول الله» دست برنمی دارند، درحالی که شما فرزند علی و فاطمه هستید
فرمود: «همه امت اسلام از نیکوکار و بدکار اتفاق نظر دارند که چون آن شخص نجرانی را پیغمبر به مباهله فراخواند، در کساء او جز علی و فاطمه و حسن و حسین کس دیگری نبود و خداوند فرمود: «فَمَنْ حَآجَّک فِیهِ مِن بَعْدِ»، پس تأویل «ابنائنا» حسن و حسین و تأویل «نسائنا» فاطمه و تأویل «انفسنا» علی بن ابی طالب(ع) بود.  (شیخ مفید،اختصاص،ص59)
تفسیر نمونه
تفسیر: مباهله با مسیحیان نجران
این آیه به دنبال آیات قبل و استدلالى که در آنها بر نفى خدا بودن مسیح ع شده بود، به پیامبر ص دستور مى‏دهد:” هر گاه بعد از علم و دانش که (در باره مسیح) براى تو آمده (باز) کسانى با تو در آن به محاجه و ستیز برخاستند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت مى‏کنیم و شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت مى‏نماییم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود (کسانى که به منزله جان هستند) دعوت مى‏کنیم، شما هم از نفوس خود دعوت کنید، سپس مباهله مى‏کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار مى‏دهیم” (فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ).
ناگفته پیدا است منظور از” مباهله” این نیست که این افراد جمع شوند و نفرین کنند و سپس پراکنده شوند زیرا چنین عملى به تنهایى هیچ فایده‏اى ندارد، بلکه منظور این است که این نفرین مؤثر گردد، و با آشکار شدن اثر آن، دروغگویان به عذاب گرفتار شوند و شناخته گردند.
به تعبیر دیگر، گرچه در این آیه به تاثیر و نتیجه مباهله تصریح نشده اما از آنجا که این کار به عنوان آخرین” حربه”، بعد از اثر نکردن” منطق و استدلال”، مورد استفاده قرار گرفته دلیل بر این است که منظور ظاهر شدن اثر خارجى این نفرین
__________________________________________________
1) مجمع البیان، با کمى تلخیص- این شان نزول با تفاوتهاى مختصرى در تفاسیر دیگر مانند ابو الفتوح رازى، و تفسیر کبیر و غیر آن نیز آمده است، و فخر رازى ادعا مى‏کند این روایت در میان علماى تفسیر و حدیث، مورد اتفاق است.


                        تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 581
است نه تنها یک نفرین ساده.
نکته‏ها:
1- دعوت به مباهله یک دلیل روشن بر حقانیت پیامبر اسلام ص
در آیه فوق خداوند به پیامبر خود دستور مى‏دهد که هر گاه پس از استدلالات روشن پیشین کسى در باره عیسى با تو گفتگو کند، و به جدال برخیزد، به او پیشنهاد” مباهله” کن که فرزندان و زنان خود را بیاورد و تو هم فرزندان و زنان خود را دعوت کن و دعا کنید تا خداوند دروغگو را رسوا سازد.
مسئله” مباهله” به شکل فوق شاید تا آن زمان در بین عرب سابقه نداشت و راهى بود که صد در صد حکایت از ایمان و صدق دعوت پیامبر ص مى‏کرد.
چگونه ممکن است کسى که به تمام معنى به ارتباط خویش با پروردگار ایمان نداشته باشد وارد چنین میدانى گردد؟ و از مخالفان خود دعوت کند بیایید با هم به درگاه خدا برویم و از او بخواهیم تا دروغگو را رسوا سازد، و شما به سرعت نتیجه آن را خواهید دید که چگونه خداوند دروغگویان را مجازات مى‏کند، مسلما ورود در چنین میدانى بسیار خطرناک است زیرا اگر دعاى او به اجابت نرسد و اثرى از مجازات مخالفان آشکار نشود نتیجه‏اى جز رسوایى دعوت کننده نخواهد داشت، چگونه ممکن است آدم عاقل و فهمیده‏اى بدون اطمینان به نتیجه، در چنین مرحله‏اى گام بگذارد؟ از اینجا است که گفته‏اند دعوت پیامبر ص به مباهله، یکى از نشانه‏هاى صدق دعوت و ایمان قاطع او است، قطع نظر از نتایجى که بعدا از مباهله به دست آمد.
در روایات اسلامى وارد شده هنگامى که پاى مباهله به میان آمد نمایندگان مسیحیان نجران از پیامبر مهلت خواستند تا در این باره بیندیشند، و با بزرگان خود به شور بنشینند، نتیجه مشاوره آنها که از یک نکته روان‏شناسى سرچشمه مى‏گرفت                        تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 582
این بود که به نفرات خود دستور دادند اگر مشاهده کردید محمد با سر و صدا و جمعیت و جار و جنجال به مباهله آمد با او مباهله کنید و نترسید، زیرا حقیقتى در کار او نیست که متوسل به جار و جنجال شده است، و اگر با نفرات بسیار محدودى از خاصان نزدیک و فرزندان خردسالش به میعادگاه آمد بدانید که او پیامبر خداست و از مباهله با او به پرهیزید که خطرناک است! آنها طبق قرار قبلى به میعادگاه رفتند ناگاه دیدند که پیامبر فرزندانش حسن و حسین ع را در پیش رو دارد، و على ع و فاطمه ع همراه او هستند و به آنها سفارش مى‏کند هر گاه من دعا کردم شما” آمین” بگویید، مسیحیان هنگامى که این صحنه را مشاهده کردند سخت به وحشت افتادند، و از اقدام به مباهله خوددارى کرده، حاضر به” مصالحه” شدند و به شرایط” ذمه” و پرداختن مالیات (جزیه) تن در دادند.
2-” مباهله” سند زنده‏اى براى عظمت اهل بیت ع
غالب مفسران و محدثان شیعه و اهل تسنن تصریح کرده‏اند که آیه مباهله در حق اهل بیت پیامبر ص نازل شده است و پیامبر تنها کسانى را که همراه خود به میعادگاه برد فرزندانش حسن و حسین ع و دخترش فاطمه ع و على ع بودند، بنا بر این منظور از” ابناءنا” در آیه منحصرا” حسن و حسین” ع هستند، همانطور که منظور از” نساءنا” فاطمه ع، و منظور از” انفسنا” تنها على ع بوده است و احادیث فراوانى در این زمینه نقل شده است.
ولى بعضى از مفسران اهل تسنن که کاملا در اقلیت هستند کوشیده‏اند که ورود احادیث را در این زمینه انکار کنند، مثلا نویسنده تفسیر” المنار” در ذیل آیه مى‏گوید:” این روایات همگى از طرق شیعه است، و هدف آنها مشخص است، و آنها چنان در نشر و ترویج این احادیث کوشیده‏اند که موضوع را، حتى بر بسیارى از دانشمندان اهل تسنن مشتبه ساخته‏اند”!!                        تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 583
اما مراجعه به منابع اصیل اهل تسنن نشان مى‏دهد که على رغم پندارهاى تعصب‏آلود نویسنده” المنار” بسیارى از طرق این احادیث به” شیعه و کتب شیعه” هرگز منتهى نمى‏شود، و اگر بنا باشد ورود این احادیث را از طرق اهل تسنن انکار کنیم سایر احادیث آنها و کتبشان نیز از درجه اعتبار خواهد افتاد.
براى روشن شدن این حقیقت قسمتى از روایات آنان را در این باب با ذکر مدارک در اینجا مى‏آوریم:
” قاضى نور اللَّه شوشترى” در جلد سوم از کتاب نفیس” احقاق الحق” طبع جدید صفحه 46 چنین مى‏گوید:
” مفسران در این مسئله اتفاق نظر دارند که” ابناءنا” در آیه فوق اشاره به حسن و حسین ع و” نساءنا” اشاره به فاطمه ع و” انفسنا” اشاره به على ع است.
سپس (در پاورقى کتاب مزبور) در حدود شصت نفر از” بزرگان اهل سنت” ذکر شده‏اند که تصریح نموده‏اند آیه مباهله در باره اهل بیت ع نازل شده است و نام آنها و مشخصات کتب آنها را از صفحه 46 تا 76 مشروحا آورده است.
از جمله شخصیتهاى سرشناسى که این مطلب از آنها نقل شده افراد زیر هستند:
1-” مسلم بن حجاج نیشابورى” صاحب” صحیح” معروف که از کتب شش‏گانه مورد اعتماد اهل سنت است در جلد 7 صفحه 120 (چاپ محمد على صبیح- مصر).
2-” احمد بن حنبل” در کتاب” مسند” جلد 1 صفحه 185 (چاپ مصر).
3-” طبرى” در تفسیر معروفش در ذیل همین آیه جلد سوم صفحه 192 (چاپ میمنیه- مصر).
4-” حاکم” در کتاب” مستدرک” جلد سوم صفحه 150 (چاپ حیدر آباد دکن).                        تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 584
5-” حافظ ابو نعیم اصفهانى” در کتاب” دلائل النبوة” صفحه 297 (چاپ حیدر آباد).
6-” واحدى نیشابورى” در کتاب” اسباب النزول” صفحه 74 (چاپ الهندیة مصر).
7-” فخر رازى” در تفسیر معروفش جلد 8 صفحه 85 (چاپ البهیه مصر).
8-” ابن اثیر” در کتاب” جامع الاصول” جلد 9 صفحه 470 (طبع السنة المحمدیة- مصر).
9-” ابن جوزى” در” تذکرة الخواص” صفحه 17 (چاپ نجف).
10-” قاضى بیضاوى” در تفسیرش جلد 2 صفحه 22 (چاپ مصطفى محمد مصر).
11-” آلوسى” در تفسیر” روح المعانى” جلد سوم صفحه 167 (چاپ منیریه مصر).
12-” طنطاوى” مفسر معروف در تفسیر” الجواهر” جلد دوم صفحه 120 (چاپ مصطفى البابى الحلبى- مصر).
13-” زمخشرى” در تفسیر” کشاف” جلد 1 صفحه 193 (چاپ مصطفى محمد- مصر).
14-” حافظ احمد بن حجر عسقلانى” در کتاب” الاصابة” جلد 2 صفحه 503 (چاپ مصطفى محمد- مصر).
15-” ابن صباغ” در کتاب” الفصول المهمة” صفحه 108 (چاپ نجف).
16- علامه” قرطبى” در تفسیر” الجامع لاحکام القرآن” جلد 3 صفحه 104 (چاپ مصر سال 1936).
در کتاب” غایة المرام” از صحیح مسلم در باب” فضائل على بن ابى طالب” نقل شده که: روزى” معاویه” به” سعد بن ابى وقاص” گفت: چرا ابو تراب (على ع)                        تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 585
را سب و دشنام نمى‏گویى؟! گفت:” از آن وقت که به یاد سه چیز که پیامبر ص در باره على ع فرمود افتادم از این کار صرف نظر کردم … (یکى از آنها این بود که) هنگامى که آیه مباهله نازل گردید پیغمبر ص تنها از فاطمه و حسن و حسین و على ع دعوت کرد و سپس فرمود: اللهم هؤلاء اهلى:” خدایا! اینها خاصان نزدیک من‏اند”.
نویسنده تفسیر” کشاف” که از بزرگان اهل تسنن است در ذیل آیه مى‏گوید:
” این آیه قوى‏ترین دلیلى است که فضیلت اهل کساء را ثابت مى‏کند”.
مفسران و محدثان و مورخان شیعه نیز عموما در نزول این آیه در باره اهل بیت ع اتفاق نظر دارند، در تفسیر” نور الثقلین” روایات فراوانى در این زمینه نقل شده است.
از جمله به نقل از کتاب” عیون اخبار الرضا” در باره مجلس بحثى که مامون در دربار خود تشکیل داده بود، این چنین مى‏نویسد: امام على بن موسى الرضا ع فرمود:” خداوند پاکان بندگان خود را در آیه مباهله مشخص ساخته است و به پیامبرش چنین دستور داده: فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا … و به دنبال نزول این آیه، پیامبر،” على” و” فاطمه” و” حسن” و” حسین” ع را با خود به مباهله برد … این مزیتى است که هیچ کس در آن بر اهل بیت ع پیشى نگرفته، و فضیلتى است که هیچ انسانى به آن نرسیده، و شرفى است که قبل از آن هیچ کس از آن برخوردار نبوده است” «1».
__________________________________________________
1) نور الثقلین، جلد 1 صفحه 349- تفسیر برهان، جلد 1 صفحه 289- تفسیر عیاشى، جلد 1 صفحه 177- بحار الانوار، جلد 20 چاپ جدید صفحه 52 و جلد 6 صفحه 652.
                        تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 586
3- پاسخ به یک سؤال
در اینجا سؤال معروفى است که فخر رازى و بعضى دیگر در باره نزول آیه در حق اهل بیت ع ذکر کرده‏اند که چگونه ممکن است منظور از” ابناءنا” (فرزندان ما) حسن و حسین ع باشد، در حالى که” ابناء” جمع است و جمع بر دو نفر گفته نمى‏شود، و چگونه ممکن است” نسائنا” که معنى جمع دارد تنها بر بانوى اسلام فاطمه ع اطلاق گردد؟ و اگر منظور از” انفسنا” تنها على ع است چرا به صیغه جمع آمده است؟! پاسخ:
اولا- همانطور که قبلا به طور مشروح ذکر شد اجماع علماى اسلام و احادیث فراوانى که در بسیارى از منابع معروف و معتبر اسلامى اعم از شیعه و سنى در زمینه ورود این آیه در مورد اهل بیت ع به ما رسیده است و در آنها تصریح شده پیغمبر ص غیر از على ع و فاطمه ع و حسن و حسین ع کسى را به مباهله نیاورد، قرینه آشکارى براى تفسیر آیه خواهد بود، زیرا مى‏دانیم از جمله قرائنى که آیات قرآن را تفسیر مى‏کند سنت و شان نزول قطعى است.
بنا بر این، ایراد مزبور تنها متوجه شیعه نمى‏شود. بلکه همه دانشمندان اسلام باید به آن پاسخ گویند.
ثانیا- اطلاق” صیغه جمع” بر” مفرد” یا بر” تثنیه” تازگى ندارد، و در قرآن و غیر قرآن از ادبیات عرب و حتى غیر عرب این معنى بسیار است.
توضیح اینکه: بسیار مى‏شود که به هنگام بیان یک قانون، یا تنظیم یک عهدنامه، حکم به صورت کلى و به صیغه جمع آورده مى‏شود، و مثلا در عهدنامه چنین مى‏نویسند که: مسئول اجراى آن امضاء کنندگان عهدنامه و فرزندان آنها هستند، در حالى که ممکن است یکى از دو طرف تنها یک یا دو فرزند داشته باشد، این موضوع هیچگونه منافاتى با تنظیم قانون یا عهدنامه به صورت” جمع” ندارد.                        تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 587
خلاصه اینکه: ما دو مرحله داریم” مرحله قرارداد” و” مرحله اجرا” در مرحله قرارداد، گاهى الفاظ به صورت جمع ذکر مى‏شود تا بر همه مصادیق تطبیق کند، ولى در مرحله اجرا ممکن است مصداق، منحصر به یک فرد باشد، و این انحصار در مصداق منافات با کلى بودن مسئله ندارد.
به عبارت دیگر پیغمبر اکرم ص موظف بود طبق قراردادى که با نصاراى نجران بست همه فرزندان و زنان خاص خاندانش و تمام کسانى را که به منزله جان او بودند همراه خود به مباهله ببرد، ولى اینها مصداقى جز دو فرزند و یک زن و یک مرد نداشت (دقت کنید).
اضافه بر این در آیات قرآن موارد متعددى داریم که عبارت به صورت صیغه جمع آمده اما مصداق آن به جهتى از جهات منحصر به یک فرد بوده است: مثلا در همین سوره آیه 173 مى‏خوانیم: الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ:” کسانى که مردم به آنها گفتند دشمنان (براى حمله به شما) اجتماع کرده‏اند از آنها بترسید”.
در این آیه منظور از” الناس” (مردم) طبق تصریح جمعى از مفسران نعیم بن مسعود است که از” ابو سفیان” اموالى گرفته بود تا مسلمانان را از قدرت مشرکان بترساند! و همچنین در آیه 181 مى‏خوانیم: لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِیاءُ:” خداوند گفتار کسانى را که مى‏گفتند: خدا فقیر است و ما بى‏نیازیم (و لذا از ما مطالبه زکات کرده است!) شنید”.
منظور از” الذین” در آیه طبق تصریح جمعى از مفسران” حى بن اخطب” یا” فنحاص” است.
گاهى اطلاق کلمه جمع بر مفرد به عنوان بزرگداشت نیز دیده مى‏شود، همان طور که در باره ابراهیم مى‏خوانیم: إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ:” ابراهیم امتى بود                        تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 588
خاضع در پیشگاه خدا” «1» در اینجا کلمه” امت” که اسم جمع است بر فرد اطلاق شده است.
4- نوه‏هاى دخترى فرزندان ما هستند.
ضمنا از آیه مباهله استفاده مى‏شود که به فرزندان دختر نیز حقیقتا” ابن” گفته مى‏شود بر خلاف آنچه در جاهلیت مرسوم بود که تنها فرزندان پسر را فرزند خود مى‏دانستند، و مى‏گفتند:
         بنونا بنو ابنائنا و بناتنا             بنوهن ابناء الرجال الأباعد
یعنى، فرزندان ما تنها پسرزاده‏هاى ما هستند اما دخترزاده‏هاى ما- فرزندان مردم بیگانه محسوب مى‏شوند نه فرزندان ما! این طرز تفکر مولود همان سنت غلطى بود که در جاهلیت عرب دختران و زنان را عضو اصلى جامعه انسانى نمى‏دانستند و آنها را در حکم ظروفى براى نگاهدارى پسران مى‏پنداشتند! چنان که شاعر آنها مى‏گوید:
         و انما امهات الناس اوعیة             مستودعات و للانساب اباء:
” مادران مردم، حکم ظروفى براى پرورش آنها دارند- و براى نسب تنها پدران شناخته مى‏شوند”! ولى اسلام این طرز تفکر را به شدت در هم کوبید و احکام فرزند را بر فرزندان پسرى و دخترى یکسان جارى ساخت.
در سوره انعام آیه 84- 85 در باره فرزندان ابراهیم مى‏خوانیم:
وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسى‏ وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیى‏ وَ عِیسى‏ وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ
__________________________________________________
1) سوره نحل، آیه 120.
                        تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 589
” از فرزندان (ابراهیم)، داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون بودند و این چنین نیکوکاران را پاداش مى‏دهیم و نیز زکریا و یحیى و عیسى و الیاس که همه از صالحان بودند”.
در این آیه حضرت مسیح از فرزندان ابراهیم شمرده شده در حالى که فرزند دخترى بود و اصولا پدرى نداشت.
در روایاتى که از طرق شیعه و سنى در باره امام حسن و امام حسین ع وارد شده اطلاق کلمه” ابن رسول اللَّه” (فرزند پیغمبر) کرارا دیده مى‏شود.
در آیات مربوط به زنانى که ازدواج با آنها حرام است مى‏خوانیم: وَ حَلائِلُ أَبْنائِکُمُ (یعنى همسران پسران شما) «1» در میان فقهاى اسلام این مسئله مسلم است که همسران پسرها و نوه‏ها، چه دخترى باشند و چه پسرى بر شخص حرام است و مشمول آیه فوق مى‏باشند.
5- آیا مباهله یک حکم عمومى است؟
شکى نیست که آیه فوق یک دستور کلى براى دعوت به مباهله به مسلمانان نمى‏دهد بلکه روى سخن در آن تنها به پیامبر اسلام ص است، ولى این موضوع مانع از آن نخواهد بود که مباهله در برابر مخالفان یک حکم عمومى باشد و افراد با ایمان که از تقوا و خدا پرستى کامل برخوردارند به هنگامى که استدلالات آنها در برابر دشمنان بر اثر لجاجت به جایى نرسد از آنها دعوت به مباهله کنند.
از روایاتى که در منابع اسلامى نقل شده نیز عمومیت این حکم استفاده مى‏شود: در تفسیر نور الثقلین جلد 1 صفحه 351 حدیثى از امام صادق ع نقل شده که فرمود:
” اگر سخنان حق شما را مخالفان نپذیرفتند آنها را به مباهله دعوت کنید”.
__________________________________________________
1) سوره نساء آیه 23.
                        تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 590
راوى مى‏گوید: سؤال کردم چگونه مباهله کنم؟
فرمود:” خود را سه روز اصلاح اخلاقى کن” و گمان مى‏کنم که فرمود: روزه بگیر و غسل کن، و با کسى که مى‏خواهى مباهله کنى به صحرا برو، سپس انگشتان دست راستت را در انگشتان راست او بیفکن و از خودت آغاز کن و بگو: خداوندا! تو پروردگار آسمانهاى هفتگانه و زمینهاى هفتگانه‏اى و آگاه از اسرار نهان هستى، و رحمان و رحیمى، اگر مخالف من حقى را انکار کرده و ادعاى باطلى دارد بلائى از آسمان بر او بفرست، و او را به عذاب دردناکى مبتلا ساز! و بعد بار دیگر این دعا را تکرار کن و بگو: اگر این شخص حق را انکار کرده و ادعاى باطلى مى‏کند بلائى از آسمان بر او بفرست و او را به عذابى مبتلا کن! سپس فرمود:” چیزى نخواهد گذشت که نتیجه این دعا آشکار خواهد شد، به خدا سوگند که هرگز نیافتم کسى را که حاضر باشد این چنین با من مباهله کند”.
ضمنا از این آیه معلوم مى‏شود که بر خلاف حملات بى‏رویه افرادى که مى‏گویند” اسلام عملا آیین مردان است و زنان در آن به حساب نیامده‏اند” زنان در مواقع حساس به سهم خود در پیشبرد اهداف اسلامى همراه مردان در برابر دشمن مى‏ایستاده‏اند، صفحات درخشان زندگى فاطمه بانوى اسلام ع و دخترش زینب کبرى ع و زنان دیگرى که در تاریخ اسلام، گام بر جاى گامهاى آنها نهاده‏اند، گواه این حقیقت است.
                        تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 591