الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ ﴿آلعمران/۱۳۴﴾ همانها که در توانگری و تنگدستی انفاق میکنند؛ و خشم خود را فرو میبرند؛ و از خطای مردم میگذرند، و خدا نیکوکاران را دوست دارد.
امام موسی کاظم(علیه السّلام):
مؤمن همانند دو کفّه ترازوست که هر چه ایمانش افزوده شود بلاها و آزمایشاتش بیشتر میگردد.
تحفالعقول: ص3011
تفسیر المیزان – خلاصه
(الذین ینفقون فی السراء و الضراء و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین ):(آنهایی که از مال خود در حال وسعت و تنگدستی انفاق می کنند و خشم خود را فرو می برند و از بدی مردم در می گذرند(چنین کسانی نیکو کارند)و خدادوستدار نیکوکاران است )(سراء)یعنی آنچه انسان راخوشحال می کند و (ضراء)یعنی آنچه به انسان ضرر می زند و باعث بدحالی اومی شود و متقین در هر حال انفاق می کنند و تنگدستی مانع از انفاق آنها نمی شودو وسعت و گشایش هم باعث بخل آنها نمی گردد، بلکه آنها از روی درک صحیح که انفاق را امری واجب بر خود می دانند،انفاق می کنند و از قید حرص و آزرهیده اند و(کظم )به معنای بستن سر مشک بعد از پرکردن آن بوده و (غیظ) هیجان طبع برای انتقام در اثر مشاهده ناملایمات می باشد و (کظم غیظ) یعنی ابرازنکردن خشم و غیظ، چنین کسانی ، هنگامی که از مردم اعمالی را مشاهده می کنندکه مرضی نظرشان نیست از آنها در می گذرند و با مردم نیکی می کنند و خداچنین کسانی را که اعمالشان را برای خدا خالص کرده اند واز جهت ثبات درایمان و استقامت در راه خدای سبحان اعمال خود را به بهترین وجه انجام می دهند دوست می دارد.(و در کتاب الدر المنثور از علی بن الحسین (ع ) روایت آمده است که راوی گفت :کنیزی از آن جناب برای وضو آب به دست آن حضرت می ریخت ، ناگهان ابریق از دست وی افتاد و صورت آن حضرت را زخمی نمود،آن حضرت سربلند کردند و به کنیز نگریستند، کنیزک گفت :(والکاظمین الغیظ)حضرت فرمود:خشم خود را فرو بردم ،کنیزک گفت :(و العافین عن الناس )حضرت فرمود:ازتو گذشتم ، خدا از تو بگذرد،کنیزک گفت :(والله یحب المحسنین )حضرت فرمود:برو تو را در راه خدا آزاد کردم )
تفسیرنمونه
سیماى پرهیزگاران
در این آیه پرهیزگاران را معرفى مى کند و پنج صفت از اوصاف عالى و انسانى براى آنها ذکر نموده است :
1 – ((آنها در همه حال انفاق مى کنند چه موقعى که در راحتى و وسعتند و چه زمانى که در پریشانى و محرومیتند)).(الذین ینفقون فى السراء و الضراء)
آنها با این عمل ثابت مى کنند که روح کمک به دیگران و نیکوکارى در جان آنها نفوذ کرده است و به همین دلیل تحت هر شرائطى اقدام به اینکار مى کنند، روشن است که انفاق در حال وسعت به تنهائى نشانه نفوذ کامل صفت عالى سخاوت در اعماق روح انسان نیست ، اما آنها که در همه حال اقدام به کمک و بخشش مى کنند نشان مى دهند که این صفت در آنها ریشه دار است .
ممکن است گفته شود انسان در حال تنگدستى چگونه مى تواند انفاق کند؟ پاسخ این سؤ ال روشن است : زیرا اولا افراد تنگدست نیز به مقدار توانائى مى توانند در راه کمک به دیگران انفاق کنند، و ثانیا انفاق منحصر به مال و ثروت نیست بلکه هر گونه موهبت خدادادى را شامل مى شود خواه مال و ثروت باشد یا علم و دانش یا مواهب دیگر، و به این ترتیب خداوند مى خواهد روح گذشت و فداکارى و سخاوت را حتى در نفوس مستمندان جاى دهد تا از رذائل اخلاقى فراوانى که از ((بخل )) سرچشمه مى گیرد بر کنار بمانند.
آنها که انفاقهاى کوچک را در راه خدا ناچیز مى شمارند براى این است که هر یک از آنها را جداگانه مورد مطالعه قرار مى دهند، وگرنه اگر همین کمکهاى جزئى را در کنار هم قرار دهیم و مثلا اهل یک مملکت اعم از فقیر و غنى هر کدام مبلغ ناچیزى براى کمک به بندگان خدا انفاق کنند و براى پیشبرد اهداف اجتماعى مصرف نمایند کارهاى بزرگى به وسیله آن مى توانند انجام دهند، علاوه بر این اثر معنوى و اخلاقى انفاق بستگى به حجم انفاق و زیادى آن ندارد و در هر حال عاید انفاق کننده مى شود.
جالب توجه اینکه در اینجا نخستین صفت برجسته پرهیزکاران ((انفاق )) ذکر شده ، زیرا این آیات نقطه مقابل صفاتى را که درباره رباخواران و استثمارگران درآیات قبل ذکر شد، بیان مى کند، به علاوه گذشت از مال و ثروت آن هم در حال خوشى و تنگدستى روشنترین نشانه مقام تقوا است .
2 – ((آنها بر خشم خود مسلطند))(و الکاظمین الغیظ).
((کظم )) در لغت به معنى بستن سر مشکى است که از آب پر شده باشد، و بطور کنایه در مورد کسانى که از خشم و غضب پر مى شوند و از اعمال آن خوددارى مى نمایند بکار مى رود.
((غیظ)) به معنى شدت غضب و حالت برافروختگى و هیجان فوق العاده روحى است ، که بعد از مشاهده ناملایمات به انسان دست مى دهد.
حالت خشم و غضب از خطرناک ترین حالات است و اگر جلوى آن رها شود، در شکل یک نوع جنون و دیوانگى و از دست دادن هر نوع کنترل اعصاب خودنمائى مى کند، و بسیارى از جنایات و تصمیمهاى خطرناکى که انسان یک عمر باید کفاره و جریمه آن را بپردازد در چنین حالى انجام مى شود، و لذا در آیه فوق دومین صفت برجسته پرهیزگاران را فرو بردن خشم معرفى کرده است .
پیغمبر اکرم فرمود: ((من کظم غیظا و هو قادر على انفاذه ملا ه الله امنا و ایمانا؛ آن کس که خشم خود را فرو ببرد با اینکه قدرت بر اعمال آن دارد خداوند دل او را از آرامش و ایمان پر مى کند)).
این حدیث مى رساند که فرو بردن خشم اثر فوق العاده اى در تکامل معنوى انسان و تقویت روح ایمان دارد.
3 – ((آنها از خطاى مردم مى گذرند)) (و العافین عن الناس ).
فرو بردن خشم بسیار خوب است اما به تنهائى کافى نیست زیرا ممکن است کینه و عداوت را از قلب انسان ریشه کن نکند، در این حال براى پایان دادن به حالت عداوت باید ((کظم غیظ)) تواءم با ((عفو و بخشش )) گردد، لذا به دنبال صفت عالى خویشتندارى و فرو بردن خشم ، مساءله عفو و گذشت را بیان نموده ، البتهمنظور گذشت و عفو از کسانى است که شایسته آنند نه دشمنان خون آشامى که گذشت و عفو باعث جراءت و جسارت بیشتر آنها مى شود.
4 – ((آنها نیکوکارند)) (و الله یحب المحسنین ).
در اینجا اشاره به مرحله اى عالیتر از عفو شده که همچون یک سلسله مراتب تکاملى پشت سر هم قرار گرفته اند و آن این است که انسان نه تنها باید خشم خود را فرو برد و با عفو و گذشت کینه را از دل خود بشوید بلکه با نیکى کردن در برابر بدى (آنجا که شایسته است ) ریشه دشمنى را در دل طرف نیز بسوزاند و قلب او را نسبت به خویش مهربان گرداند بطورى که در آینده چنان صحنه اى تکرار نشود، بطور خلاصه نخست دستور به خویشتن دارى در برابر خشم ، و پس از آن دستور به شستن قلب خود، و سپس دستور به شستن قلب طرف مى دهد.
در حدیثى که در کتب شیعه و اهل تسنن در ذیل آیه فوق نقل شده چنین مى خوانیم که یکى از کنیزان امام على بن الحسین (علیه السلام ) به هنگامى که آب روى دست امام مى ریخت ، ظرف آب از دستش افتاد و بدن امام را مجروح ساخت ، امام (علیه السلام ) از روى خشم سر بلند کرد کنیز بلافاصله گفت خداوند در قرآن مى فرماید: ((و الکاظمین الغیظ)) امام علیه السلام فرمود: خشم خود را فرو بردم ، عرض کرد: ((و العافین عن الناس )) فرمود: تو را بخشیدم خدا تو را ببخشد، او مجددا گفت : ((و الله یحب المحسنین )) امام فرمود: تو را در راه خدا آزاد کردم .
این حدیث شاهد زنده اى است بر اینکه سه مرحله مزبور هر کدام مرحله اى عالیتر از مرحله قبل است
پرتوی از قرآن
اَلَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی اَلسَّرّٰاءِ وَ اَلضَّرّٰاءِ وَ اَلْکٰاظِمِینَ اَلْغَیْظَ وَ اَلْعٰافِینَ عَنِ اَلنّٰاسِ وَ اَللّٰهُ یُحِبُّ اَلْمُحْسِنِینَ
اَلَّذِینَ وصف متقین است، ظرف « فِی اَلسَّرّاءِ وَ اَلضَّرّاءِ » براى بیان تعمیم انفاق است معناى سراء، خوشى و آسایش همگانى و ضراء، سختى و ناخوشى است نه آسانى و سختى یا تنگدستى، و با (یسر و عسر) تفاوت دارد
هم چنان که مال اندوزان و رباخواران در هر پیشامد و در رفاه و سختى و صلح و جنگ و هر فرصتى به صورتى به بردن و مکیدن اموال مردم مى پردازند، این نمودار تقوا وصف خاص متقین است که در هر شرایط از سرمایه هاى مادى و معنوى خود انفاق مى کنند چون تقوا صفتى و سرمایه اى معنوى و محرک و مولد است، و با آن تعمیم در همۀ حالتها نشان مى دهد که انفاق نه تنها براى از میان بردن نیازها و رفع آنست، انفاق هر گونه دارایى مالى و معنوى راهیابى به دیگران و وسیلۀ انتقال محبت و پیوند جمعى است، تا بد اندیشى و کینه ها، تبدیل به محبت و رحمت عمومى شود از سوى دیگر هر نوع انفاقى، گسستن و کنده شدن از علاقه ها و وابستگى هاى خود خواهانه و خود بینانه است که انسان را بسته و راکد و واژگون مى دارد استمرار انفاق، با بیان ینفقون به صورت فعل مضارع، گویاى آنست که ریشه هاى عمیق بستگیها باید به تدریج کنده و شخص یک سره آزاد شود و تغییر جهت دهد انفاق همگانى و با همۀ امکانات براى همه و همیشه باید باشد تا نگهبان وحدت و رحمت متبادل جمعى و نخستین سکوى حرکت و باز شدن فضاى حیات و سرعت یافتن به سوى مغفرت ربوبى « وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ » شود، چه در هر انفاقى، نوعى انبساط و تعالى مشهود است، نه انفاقى که وسیلۀ غرور و برترى جویى و امتیاز گروهى، و گداپرورى و بینوایى دیگران گردد این گونه انفاق مؤکد قرآنى، برترى شخص بر خود و متعلقات و مالکیت حقیقى خود است و وسیله ساختن آنها، و جز آن محکومیت و مملوکیت هر چه و هر که متقین که با انفاق رسته و وارسته شده اند، حاکم بر خود و بر انگیزه هاى انحرافى خود مى گردند و در برابر تعرض به خودشان نه حق عمومى کینه و خشم ندارند و چشم مى پوشند: وَ اَلْکاظِمِینَ اَلْغَیْظَ وَ اَلْعافِینَ عَنِ اَلنّٰاسِ اینها صفات و اعمال نمایان متقیان است، گر چه حقیقت تقوا روحى و نفسانى است در حالت غیظ ، که شدت غضب است، عقل و اراده سلب مى شود و چه بسا بیش از استحقاق به خشم آورنده به او ستم مى کند و یا دست به جنایت و زبان به سخنان ناروا مى گشاید کظم غیظ ، پس از آنست که انسانى ناملایم و تجاوز به حق و حریم خود درک کند و متأثر شود و به خشم آید، و در همه حال با نیروى عقل و تقوا خود را مهار کند، و این با خونسردى که بسا بى اعتنایى و تخدیر درک و احساس است جداست، آن از خصلت و قدرت تقوا است، و این چه بسا از رذائل مى باشد کظم غیظ نمودار دیگرى از تقواست که اراده و مهار نفس در هر شرایطى، به دست عقل ایمانى است که هم به سوى انفاق و تعاون پیش مى برد و هم از سرکشى و تجاوز باز مى دارد و چشم پوشى از همگان به دنبال مى آورد: وَ اَلْعٰافِینَ عَنِ اَلنّٰاسِ الناس تعمیم دارد به همگان از افراد مؤمن و غیر مؤمن
گذشت و نادیده گرفتن ناملایماتى است که از مردم مى رسد و همچنین چشم پوشى از چشم دوختن به خلال اخلاقى و رفتار خصوصى مردم و عیب جویى است این عفو که مرتبۀ برتر و مقام بالاتر از کظم غیظ است (کظم غیظ به تنهایى چه بسا کینۀ درونى و عقدۀ دشمنى شود، عفو پاک کردن درون از هر کینه و دشمنى و چشم پوشى از دیگران است ) تا آنجا پیش مى رود که به حقوق خلق و خالق تجاوز نشود، در این مورد جاى امر به معروف و نهى از منکر و اجراى حدود و جهاد است
وَ اَللّهُ یُحِبُّ اَلْمُحْسِنِینَ احسان، نیکى کردن و کار را نیک انجام دادن است اثر محبت خدا جاذبه ایست که از یک سو به سوى تعالى و به سوى خدا و از سوى دیگر از ضمیر خلق ظاهر مى شود و به سوى محبوبشان مى کشاند انفاق و کظم غیظ و عفو از مظاهر تقوا و تقوا براى بیرون بردن از ستم و تجاوز و رساندن به مقام احسان است که برترین مقام انسانى به شمار مى رود و پایه و اصول آن همان انفاق و کظم غیظ و عفو است و هم گسترش مى یابد و انواع و مراتب نیکى و خیر را شامل مى شود
در روایت است که کنیزکى بالاى سر امام على بن الحسین علیهما السلام ایستاده بود و براى وضو آب بر دست آن حضرت مى ریخت ناگهان آفتابه از دستش رها شد و گونه اش را شکافت آن حضرت خشمگین سر برداشت و به او نگریست. کنیز گفت خداوند مى گوید: وَ اَلْکاظِمِینَ اَلْغَیْظَ ! فرمود خشم خود را فرو بردم
کنیز گفت: وَ اَلْعافِینَ عَنِ اَلنّاسِ فرمود: خداوند از تو درگذرد گفت: وَ اَللّهُ یُحِبُّ اَلْمُحْسِنِینَ فرمود برو که تو آزادى این روایت مبیّن مراتب و مدارج این صفات و اخلاق انسانى و قرآنى است و نیز نمونه اى است از وضع بردگان که چگونه در پرتو اسلام و در خاندان اهل بیت تربیت و رشد و کمال دینى مى یافتند و داراى آزادى روحى و معنوى مى شدند و شایستگى آزادى کامل را پیدا مى کردند و با پیشامد مناسب و یا با طرق گوناگون بوسیلۀ احکامى که اسلام وضع کرده است، آزادى واقعى مى یافتند
…………………………………………………
ای که تویی آرام دلم
تشنه ی لطفت آب و گلم
من ز فراغت هم چو نی ام
تو چو بهاری من چو دی ام
تا به کجا از تو جدایی تو جدایی
ای گل نرجس به کجایی به کجایی
ای روی تو ماهم، من دیده به راهم
بر سر راه تو نشستم که بیایی
ای یوسف زهرا، ای گمشدی ما
جلوه نما تا که نمردم زجدایی
بر سر راه تو نشستم که بیایی
ای که مسیحایی نفسی
من که ندارم جزء تو کسی
ای که به اشک و زمزمه ای
قتلگهی یا علقمه ای
یا که در آن گوشه ی شش گوشه نشستی
من زپا نشستم من دل به تو بستم
یوسف زهرا سر بازار تو هستم
ای لاله خوش بو ای سلسله گیسو
من به خدا عاشق دیدار تو هستم
من به خدا عاشق دیدار تو هستم