قَالَ اللَّهُ هَذَا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ﴿مائده/۱۱۹﴾ خداوند میگوید: امروز روزی است که راستی راستگویان به آنها سود می بخشد، برای آنها باغهائی از بهشت است که آب از زیر (درختان) آن جریان دارد و جاودانه و برای همیشه در آن می مانند، خداوند از آنها خشنود و آنها از او خشنود خواهند بود و این رستگاری بزرگی است.
♥️ امام علـى علیه السلام :
راستى ، تو را نجـات مى دهد هرچند از آن بیمنــاک باشى و دروغ ، تو را نابــود مى کند ، گر چه از آن خطرى براى خود حس نکنى .
میزان الحکمه ج۶ ص ۱۷۷
کدهای رفتاری سازمان:
درگزارشهای پزشکی، گواهینامه ها و مدارک ارائه شده به بیمار صداقت را رعایت می کنیم.
(کدهای اختصاصی: پزشک -کد:54)
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
چون حضرت عیسى علیه السّلام این سخن ادا کند:
قالَ اللَّهُ هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ: فرماید خداى تعالى: این روز روزى است که فایده مىرساند راستگویان را راستى در اقوال و افعال معتقدات حقه، که اقرار به یگانگى خدا و نبوت جمیع انبیا که در دنیا به آن قائل شدند.
بعد بیان نفع را مىفرماید لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ: مر آن صادقان را بهشتهائى است که مىرود از جلو درختان یا غرفههاى آن جویها خالِدِینَ فِیها أَبَداً: در حالى که دائم و جاوید باشند در آن همیشه و نهایتى ندارد رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ: خوشنود باشد خداى تعالى از ایشان به طاعت و انابت وَ رَضُوا عَنْهُ: و خوشنود باشند ایشان از خداى تعالى بر نیل کرامت و اثابت ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ:
این دخول جنان یا حصول رضوان فوز و رستگارى بزرگ است.
على بن ابراهیم « تفسیر علىّ بن ابراهیم قمى، جلد اوّل، صفحه 191 تا 193»- از حضرت باقر علیه السّلام در این آیه فرمود: روز قیامت وقتى محشور شوند مردم براى حساب، مرور کنند به اهوال قیامت، و مىایستند در عرصه به محضر الهى، و هاتفى ندا کند به اسم محمّد بن عبد اللّه النّبى القرشىّ العربىّ صلى اللّه علیه و آله پس مىایستد بر یمین عرش و مىخوانند على علیه السّلام را، مىایستد بر یسار پیغمبر، بعد امّت حضرت مىایستند بر یسار على علیه السّلام و مىخوانند هر نبى با امتش را از اول تا آخر مىایستند بر یسار عرش. و اوّل مسائله، از قلم است، مىایستد به محضر الهى در صورت آدمیین.
خداى تعالى فرماید: آیا سطر کردى بر لوح آنچه امر فرمودم از وحى؟ گوید بلى، بتحقیق تو عالمى که سطر کردم آنچه امر فرمودى. پس فرماید چه کسى شهادت دهد براى تو؟ گوید: یا ربّ، آیا مطلع باشد بر مکنون سرّ تو خلقى غیر ذات تو؟
حق تعالى فرماید: ظاهر کردى حجت خود را. پس خوانده شود لوح؛ پیش آید در صورت آدمیین و مىایستد. به او مىفرماید: آیا سطر نمود در تو قلم آنچه امر فرمودم از وحى؟ عرض کند: بلى یا رب. اسرافیل را بخواهند، فرماید، آیا رساندى؟ عرض کند. بلى، جبرئیل را بخواهند، مىایستد. خداى تعالى فرماید:
آیا رساند به تو اسرافیل؟ عرض کند: بلى، و تبلیغ نمودم جمیع انبیاء را و ادا نمودم رسالت تو را و آخر کسى که تبلیغ نمودم به او رسالت و وحى و حکمت و علم و کتاب و کلام تو را، حضرت محمّد بن عبد اللّه عربى قرشى حرمى حبیب تو بود (حضرت ابا جعفر علیه السّلام فرمود: اول کسى که خوانده شود از پسر آدم براى مسائله، آن حضرت است) حق تعالى فرماید: یا محمّد، آیا رساند جبرئیل به تو وحى مرا و ارسال نمود کتاب و شریعت و علم مرا؟ گوید: بلى. پس فرماید خداى تعالى آیا رساندى امت را؟ گوید: بلى، رساندم امت را آنچه وحى کردى به من از کتاب و شریعت و علم، و مجاهده نمودم در راه تو؛ حق تعالى فرماید:
شاهدت کیست؟ گوید تو شاهدى به تبلیغ رسالت و شریعت و علم. و نیز فرشتگان تو و نیکان از امّت من شاهدند و تو براى شاهد بودن، کافى هستى.
پس مىفرماید خدا: آیا خلیفه نمودى بعد از خود کسى که اقامه کند در ایشان به شریعت و علم من، و تفسیر کند براى ایشان کتاب مرا و بیان نماید آنچه را اختلاف کنند در آن بعد از تو که حجت من و خلیفه باشد در زمین؟ گوید: بلى یا رب، بتحقیق خلیفه نمودم على بن ابى طالب علیه السّلام برادرم و وصىّ و خیر امت من و قرار دادم او را علم در حیات خود و خواندم امت را به طاعت او و قرار دادم او را خلیفه خود. پس بخوانند على علیه السّلام را. گفته شود به او: آیا وصیت نمود به تو حضرت محمّد صلى اللّه علیه و آله و تو را خلیفه امت قرار داد و اقامه نمودى؟ گوید: بلى، بتحقیق وصیت نمود به من محمّد و مرا خلیفه کرد.
پس از رحلت او، انکار نمودند مرا امّت و مکر کردند و مقدم داشتند کسى را که مؤخر بود، و مؤخر داشتند آن را که مقدم بود، و اطاعت امر من نکردند. پس مقاتله کردم در راه تو، تا کشتند مرا. پس گویند: آیا خلیفه کردى در امّت بعد از خود کسى را؟ گوید: بلى یا رب، بتحقیق خلیفه نمودم حسن پسر خود را؛ پس حسن بن على علیه السّلام را بخواهند و سؤال کنند آنچه از على علیه السّلام سؤال شد. پس خوانده شود امامى بعد از امامى با اهل زمانش و حجت آرند.
پس قبول فرماید خداوند عذر ایشان را، بعد فرماید: «هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ»
………………………………………………………………………………….
مراتب صداقت
سید عبدالله شبر در کتاب «الاخلاق و الانوار اللامعه» مراتب صدق را اینگونه تشریح می کند:
صدق یا در گفتار است یا در اعمال یا در احوال. پایین ترین مراتب صدق این است که انسان در همه حالات سخن راست بگوید. و کمال راستگویى ـ صدق در گفتار ـ در این است که تا ضرورت ایجاب نکند از سخنان غیر صریح خوددارى کند که مبادا خلاف منظورش فهمیده شود و قلبش صورت کاذبى به خود بگیرد. و سزاوار آن است که انسان با خدا و خلق خدا راستگو باشد. کسى که قبل از ورود به نماز مى گوید: روى خویشتن به سوى خدا کردم ولى در قلبش به غیر او توجه دارد، یا مى گوید: فقط تو را مى پرستیم در حالى که دنیا و هواى نفس خود را مى پرستد، یا مى گوید: فقط از تو یارى مى جوییم در حالى که از غـیر خدا یارى مى طلبد، دروغگو است چنان چه یگانه روزگار مرحوم بحرالعلوم در منظومه اش مى فرماید: بر حذر باش از گفتارى که در آن دروغ بگویى در حالی که تو بنده هواى خود هستى و او را مى پرستى نه خدا را به زبانت مى گوئى فقط از تو یارى مى جوئیم در حالى که از غیر خدا یارى مى خواهى.
پس از این مرحله، مرتبه صدق در نیت است یعنى باید نیت را از ناخالصى ها پاک کرد و هر عملى را فقط براى خدا انجام داد.
پس از آن صدق در عزم است. و عزم همان تصمیم قاطع براى انجام کار نیک است. عزم و تصمیم همیشه مقارن با خود عمل نیست. گاهى قبل از رسیدن وقت عمل انسان براى انجام آن تصمیم مى گیرد. مثلا با خود مى گوید: اگر خدا مالى به من دهد تمام یا قسمتى از آن را صدقه خواهم داد یا اگر با دشمنى برخورد کنم در راه خدا با او مبارزه مى کنم و باکى ندارم اگر چه کشته شوم. این تصمیم گاهى مشوب به نوعى ضعف و تردید است که با صدق در تصمیم متضاد مى باشد.
مرحله بعد صدق در وفا به تصمیم است، نفس انسان در تصمیم گیرى دست و دل باز است، چـون وعده دادن مشقتى ندارد، ولى هنگامى که وقت عمل مى رسد و انسان مى تواند به تصمیم خود عمل کند، امیال و شهوات به هیجان مى آیند و تصمیم فراموش مى شود. و این مخالف صدق در تصمیم است. ولذا قرآن کریم مى فرماید: «رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدوا اللّهَ عَلَیهِ» یعنى افرادى که به عهد خویش وفاء نمودند.( احزاب، ۳۳)
مرحله بعد صدق در اعمال است، به این معنى که انسان در مقام عمل تمام تلاش خود را به کار گیرد تا ظاهرش مخالف باطن نباشد. البته منظور این نیست که ظاهر را مطابق باطن کند و به طور کلى دست از عمل بردارد، بلکه باید باطنش را به گونه اى مسخّر کند که با اعمال ظاهرش مطابق باشد، و این گونه عمل، عمل ریایى نیست. زیرا ریا کار کسى است که براى مردم عمل مى کند. ولى چه بسیار کسانى که در نماز با حالت خشوع مى ایستند و قصد ریا ندارند، اما در عین حال قلبشان از نماز غافل است. هر کس به او نگاه مى کند، مى بیند که در مقابل خداى تعالى ایستاده، در حالى که او در باطن در میان بازار، در مقابل یکى از امیال و شهوات خویش ایستاده است. همچنین گاهى انسان با سکون و وقار راه مى رود در حالى که درونش داراى سکون و وقار نیست. چنین انسانى در عملش صادق نیست اگر چه به مردم توجه، و تصمیم ریا نداشته باشد. راه نجات از این حال، تعادل ظاهر و باطن است به این معنى که باطنش مطابق یا بهتر از ظاهرش باشد. چنان که امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: به خدا قسم شما را به طاعتى ترغیب نمى کنم مگر آن که خود قبل از شما انجامش مى دهم و از معصیتى نهى نمى کنم مگر آن که قبل از شما از آن کناره مى گیرم.
مرحله بعـد که بالاترین و کمیاب ترین مرتبه صدق است، صدق در مقامات دین مى باشد، مثل صدق در خوف و رجا، تعظیم پروردگار، زهد، محبت، توکل و سائر مکارم اخلاق، زیرا هر یک از این اخلاقیات مبدئى دارند که به مجرد ظهور آن مبدأ نام خلق بر آن نهاده مى شود ولى در حقیقت هر یک از آن ها کمال و حقیقتى دارد و صادق کسى است که به حقیقت آن ها برسد.
قرآن کریم مى فرماید: «انَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللّهِ و َرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یرْتابوا و َجاهَدوا بِامْوالِهِمْ وَ انْفُسِهِمْ فی سَبِیلِ اللّهِ اولئِک هُمُ الصّادِقُونَ»( حجرات، ۱۵) و مى فرماید: «وَلکنَّ البِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیوْمِ الاخِر…. والصّابرینَ فِى الْبَأساءِ وَالضَّرّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ اولئِک الَّذِینَ صَدَقُوا»( بقره، ۱۷۷)
از ابوذر رحمه اللّه درباره ایمان سؤال شد، ایشان در جواب همین آیه را تلاوت کرد. به او گفتند: ما درباره ایمان از تو سؤال کردیم ولى تو درباره صدق جواب فرمودى. فرمود: من هم وقتى از رسول خدا درباره ایمان سؤال کردم این آیه را تلاوت فرمود. به عنوان مثال، صفت خوف را در نظر مى گیریم، هر کس که ایمان مى آورد داراى صفت خوف است. به طورى که مى توان او را خائف نامید، ولى در مراتب اولیه، این خوف به حدّ صدق و حقیقت نرسیده است، و لذا مى بینیم وقتى کسى از سلطانى یا راهزنى ـ در ضمن سفر ـ مى ترسد، رنگش زرد مى شود، اعضایش به لرزه مى آید، و زندگى بر او مکدّر مى گردد، خورد و خوابش آشفته و افکارش مشوش مى شود به طوری که از قیام به وظائف خانوادگى عاجز مى ماند و گاهى از وطن آواره و حالت انس و راحتش به وحشت و مشقّت مبدل مى گردد، و خود را در معرض خطرهاى فراوان قرار مى دهد تا به آن چه مى ترسد گرفتار نشود. ولى همین شخص در حالى که ادعاى خوف از خدا را دارد معصیت مى کند و هیچ یک از این آثار در او ظاهر نمى شود.
و لذا نبى اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: چیزى مثل جهنم ندیدم که خائف آن خوابیده باشد، و چـیزى مثل بهشت ندیدم که طالب آن در خواب باشد. صدق در رجا هم به همین منوال است.
بنده ممکن است در همه امور صادق باشد که در این صورت صدّیق نامیده مى شود. و ممکن است فقط در بعضى از امور صادق باشد که در این صورت فقط نسبت به آن امور صادق نامیده مى شود مثل صادق القول و صادق العمل.
در مصباح الشریعة از امام صادق علیه السّلام روایت شده: اگر مى خواهى بدانى صادق هستى یا نه، حقیقت آنچه را در دل دارى با آنچه به زبان مى آورى با معیار و میزان الهى بسنج، آن چنان که گوئى روز قیامت است. روزى که قرآن کریم درباره آن مى فرماید: »و َالْوَزْنُ یوْمَئِذٍ الْحَقُّ» روز قیامت روز سنجیدن اعمال است.( اعراف، ۸) پس اگر ظاهر و باطنت را یکسان یافتى، صادقى. پائین ترین مرتبه صدق آن است که زبانت با قلبت و قلبت با زبانت مخالف نباشد.