• 021-88565521
  • info@tedco.co

رزمندگان اسلام، همان فائزون هستند

رزمندگان اسلام، همان فائزون هستند

رزمندگان اسلام، همان فائزون هستند

الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ ﴿توبه/۲۰﴾ آنها که ایمان آوردند و هجرت کردند و با اموال و جانهایشان در راه خدا جهاد نمودند مقامشان نزد خدا برتر است و آنها به موهبت عظیم رسیده‏ اند.

تفسیر نمونه
قرآن مجید مى‏گوید ایمان بخدا و جهاد در راه او از تمام این کارها برتر و بالاتر است! در آیه بعد به عنوان تاکید و توضیح مى‏فرماید” کسانى که ایمان آوردند، و هجرت نمودند، و در راه خدا با مال و جان خود جهاد کردند، اینها در پیشگاه خداوند مقامى برتر و بزرگ‏تر دارند” (الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ‏).
” و اینها به افتخار بزرگى نائل شده‏اند”. (وَ أُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ) در آیه بعد مى‏گوید خداوند سه موهبت بزرگ در برابر این سه کار مهم (ایمان، هجرت و جهاد) به آنها مى‏بخشد:
1-” آنها را به رحمت گسترده خود بشارت مى‏دهد” و از آن بهره‏مند مى‏سازد (یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ).
2-” آنها را از رضامندى و خشنودى خویش بهره‏مند مى‏کند” (و رضوان).
3-” باغهایى از بهشت در اختیار آنها مى‏گذارد که نعمت‏هایش دائمى و همیشگى است”. (وَ جَنَّاتٍ لَهُمْ فِیها نَعِیمٌ مُقِیمٌ).
در آیه بعد براى تاکید بیشتر اضافه مى‏کند” جاودانه در آنها تا ابد خواهند ماند” (خالِدِینَ فِیها أَبَداً).
” زیرا نزد خداوند پاداشهاى عظیم است” که در برابر اعمال بندگان به آنها مى‏بخشد (إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ).
در اینجا به دو نکته باید توجه داشت.
1- تحریف تاریخ:
همانگونه که در شان نزول آیات فوق خواندیم، مطابق روایتى که در بسیارى از معروفترین کتب اهل سنت نقل شده، این آیات در مورد على ع و بیان فضائل او نازل شده هر چند مفهوم آن عام و گسترده است (و بارها گفته‏ایم شان نزولها مفاهیم آیات را محدود نمى‏سازد).
ولى از آنجا که بعضى از مفسران اهل سنت تمایل ندارند فضائل چشمگیرى براى على ع اثبات شود با اینکه او را چهارمین پیشواى بزرگ خود مى‏دانند، اما مثل اینکه از این مى‏ترسند که اگر در برابر مدارکى که امتیازات فوق العاده على ع را اثبات مى‏کند، تسلیم شوند، ممکن است جمعیت شیعه در برابر آنها بپاخیزند و آنها را در تنگنا قرار دهند، که چرا دیگران را بر على ع مقدم داشتید از این رو بسیار مى‏شود که از واقعیت‏هاى تاریخى چشم مى‏پوشند، و تا آنجا که بتوانند به ایراد در این گونه احادیث از نظر سند مى‏پردازند، و اگر جاى دست‏اندازى در سند پیدا نکنند، سعى مى‏کنند به گونه‏اى دلالت آن را مخدوش سازند، این گونه تعصب‏ها متاسفانه حتى در عصر ما ادامه دارد و حتى بعضى از دانشمندان روشنفکر آنان از این بر کنار نمانده‏اند.
فراموش نمى‏کنم در گفتگویى که با یکى از دانشمندان اهل سنت داشتم، هنگامى که سخن از اینگونه احادیث به میان آمد جمله عجیبى اظهار داشت، او مى‏گفت به عقیده من، شیعه مى‏تواند تمام اصول و فروع مکتب خویش را از” منابع و مدارک و کتابهاى ما” اثبات کند، چون به قدر کافى احادیثى که به نفع مکتب شیعه باشد، در کتب ما وجود دارد! ولى براى اینکه خود را از همه این منابع و مدارک یکباره راحت کند، گفت به عقیده من پیشینیان ما افراد خوش‏باورى بودند و تمام احادیثى را که شنیده‏اند در کتب خود آورده‏اند، و ما نمى‏توانیم آنچه را آنها نوشته‏اند به سادگى بپذیریم! (البته سخنش شامل کتب صحاح و مسانید معتبر و درجه اول آنان نیز مى‏شد!).
به او گفتم روش محققانه این نیست، که انسان مکتبى را قبلا روى یک سلسله وراثت‏ها بپذیرد و بعد هر حدیثى با آن موافق باشد صحیح و هر حدیثى با آن تطبیق نکند از آثار خوش‏باورى پیشینیان بداند هر چند حدیث معتبرى باشد چه خوب است به جاى این طرز فکر راه دیگرى انتخاب کنید، قبلا خود را از هر گونه عقیده موروثى خالى سازید، سپس در برابر مدارک منطقى بنشینید، آن گاه انتخاب عقیده کنید!.
خوب ملاحظه مى‏فرمائید چرا و به چه علت احادیث مشهور و معروفى که از مقام والاى على ع خبر مى‏دهد، و برترى او را بر دیگران اثبات مى‏کند، این چنین مورد بى‏مهرى بلکه مورد تهاجم رگبارهاى ایرادات قرار گرفته، و گاهى نیز به دست فراموشى سپرده مى‏شود و اصلا سخنى از آن به میان نمى‏آید، گویى اصلا این همه احادیث وجود خارجى ندارند!! با توجه به آنچه در بالا گفتیم به گفتارى از مفسر معروف نویسنده” المنار” مى‏پردازیم:
او در شان نزول آیات فوق روایت معروف بالا را به کلى کنار گذارده و روایت دیگرى که با محتواى آیات اصلا منطبق نیست، و باید آن را به عنوان یک حدیث مخالف قرآن کنار زد، معتبر دانسته است، و آن حدیثى است که از” نعمان بن بشیر” نقل شده که مى‏گوید: کنار منبر پیامبر ص در میان جمعى از صحابه نشسته بودم، یکى از آنها گفت من بعد از اسلام عملى را بالاتر از این نمى‏دانم که حاجیان خانه خدا را سیراب کنم، دیگرى گفت عمران مسجد الحرام از هر عملى بالاتر است، سومى گفت جهاد در راه خدا از آنچه گفتید بهتر مى‏باشد، عمر آنها را از گفتگو کردن نهى کرد، و گفت صداى خود را کنار منبر رسول خدا بلند نکنید- و آن روز، روز جمعه بود- ولى هنگامى که نماز جمعه را خواندم نزد رسول خدا مى‏روم و از او در باره مساله‏اى که اختلاف کردید سؤال مى‏کنم (بعد از نماز نزد رسول خدا رفت و سؤال کرد) در این موقع آیات فوق نازل شد. «تفسیر المنار جلد 10 صفحه 215 »
در حالى که این روایت از جهات مختلفى با آیات مورد بحث ناسازگار است، و مى‏دانیم هر روایتى که مخالف قرآن بوده باشد باید آن را دور افکند، زیرا:
اولا در آیات فوق مقایسه میان” جهاد” و” سقایة الحاج” و” عمران” مسجد الحرام نشده است بلکه در یک سوى مقایسه” سقایت حاج” و” عمران” مسجد الحرام قرار گرفته، و در سوى دیگر” ایمان به خدا و روز رستاخیز و جهاد” و این نشان مى‏دهد که افرادى آن اعمال را که در دوران جاهلیت انجام داده بودند با ایمان و جهاد مقایسه مى‏کردند، که قرآن صریحا مى‏گوید این دو برابر نیستند، نه مقایسه” جهاد” با” عمران مسجد الحرام” و” سقایة الحاج” (دقت کنید).
ثانیا: جمله” وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ” نشان مى‏دهد که اعمال گروه اول توأم با ظلم بوده است، و این در صورتى است که در حال شرک واقع شده باشد، چه اینکه قرآن مى‏گوید:” إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ” « سوره لقمان آیه 13». و اگر مقایسه میان” ایمان” و” سقایت حاج توأم با ایمان و جهاد” بوده باشد جمله” و اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ” مفهومى نخواهد داشت.
ثالثا: آیه دوم مورد بحث که مى‏گوید آن کسانى که ایمان آوردند و هجرت کردند و جهاد نمودند مقام والاترى دارند، مفهومش این است از کسانى که ایمان و هجرت و جهاد نداشتند، برترند، و این با حدیث نعمان سازش ندارد، زیرا گفتگو کنندگان طبق آن حدیث همه از مؤمنان بودند و شاید در مهاجرت و جهاد شرکت داشتند.
رابعا: در آیات گذشته سخن از اقدام مشرکان به عمران مساجد بود (ما کانَ لِلْمُشْرِکِینَ أَنْ یَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ) و آیات مورد بحث که به دنبال آن قرار دارد، همان موضوع را تعقیب مى‏کند، و این نشان مى‏دهد که عمران مسجد الحرام و سقایت حاج در حال شرک موضوع بحث این آیات است و این چیزى است که با روایت نعمان تطبیق نمى‏کند.
و تنها مطلبى که ممکن است در برابر این استدلالات گفته شود، این است که تعبیر به” أَعْظَمُ دَرَجَةً” نشان مى‏دهد که هر دو طرف” مقایسه” عمل خوبى هستند، اگر چه یکى از دیگرى برتر بوده است.
ولى جواب این سخن روشن است، زیرا افعل تفضیل (صفت تفضیلى) غالبا در مواردى به کار مى‏رود که یک طرف مقایسه واجد فضیلت است، و طرف دیگر” صفر” مى‏باشد، مثلا بسیار شده است که مى‏گویند” دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است”، مفهوم این سخن آن نیست که” هرگز به مقصد نرسیدن و تصادف کردن و نابودى” چیز خوبى است، ولى” دیر رسیدن” از آن بهتر است، و یا اینکه در قرآن مى‏خوانیم” وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ” (سوره نساء 128):
” صلح از جنگ بهتر است” معنى این جمله آن نیست که جنگ چیز خوبى است، و یا اینکه مى‏خوانیم” وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ” (سوره بقره آیه 221):
” بنده با ایمان از بت‏پرست بهتر است” آیا بت‏پرست خیر و فضیلتى دارد؟ و در همین سوره توبه آیه 108 مى‏خوانیم:” لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى‏ مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِیهِ”:” مسجدى که اساس آن از روز نخست بر پایه تقوى گذارده شده است (از مسجد ضرار همان مسجدى که منافقان براى ایجاد تفرقه ساخته بودند) براى عبادت شایسته‏تر است.
با اینکه مى‏دانیم عبادت در مسجد ضرار هیچ گونه شایستگى ندارد و نظیر این تعبیرات در قرآن و کلمات عرب و سایر زبانها فراوان است.                      
از مجموع آنچه گفته شد، نتیجه مى‏گیریم که روایت” نعمان بن بشیر” چون بر خلاف محتواى قرآن است باید کنار گذارده شود، و آنچه با ظاهر آیات مى‏سازد همان حدیث مشهورى است که در آغاز بحث تحت عنوان شان نزول بیان کردیم، و این فضیلتى است براى پیشواى بزرگ اسلام على ع.
خداوند همه ما را به پیروى از حق و پیروى از اینگونه پیشوایان ثابت قدم بدارد، و چشم و گوش باز و فکر دور از تعصب و عنایت کند.
2- از آیات فوق استفاده مى‏شود که مقام” رضوان” که از بزرگترین مواهب و مقاماتى است که خداوند به مؤمنان و مجاهدان مى‏بخشد، چیزى است غیر از باغهاى بهشت و نعمت‏هاى جاویدانش و غیر از رحمت گسترده پروردگار (شرح این موضوع به خواست خدا در ذیل آیه 72 همین سوره در تفسیر جمله” و رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ” خواهد آمد).