إِذَا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ ﴿بقره/۲۰۶﴾ به برخی از مردم آن گاه که [انتقاد بشود و] گفته شود: از خدا بترس! غرور آمیخته به گناه او را می گیرد [و از پذیرش حق سر باز می زند]، پس آتش دوزخ برای او کافی است و چه بد جایگاهی است.
امام على علیهالسلام:
هرکه عیبت را برایت روشن کند، دوست توست
مَن أبانَ لَکَ عَیبَکَ فَهُوَ وَدودُکَ
غررالحکم حدیث 8210
……………………………………………………….
(کدهای رفتاری سازمان)
ما اجازه میدهیم اربابرجوع ( بیمهشدگان، مستمریبگیران و کارفرمایان)،
آزادانه نظرش را بگوید و انتقاد صحیح او را صادقانه میپذیریم.
(کدهای عمومی: ارباب رجوع-کد: 71)
……………………………………………………………………………………………..
شأن نزول:
ضحاک گوید: کفار قریش حیله اى بکار بردند و کسى را به مدینه نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله فرستادند که ما مسلمان شده ایم. کسانى را براى تعلیم آئین اسلام نزد ما بفرست پیامبر عده اى را مانند حبیب بن عدى الانصارى و مرثد بن ابى مرثد الغنوى و عبدالله بن طارق و خالد بن بکیر و زید بن الدثنة به سرکردگى و امارت عاصم بن ثابت نزد آنها فرستاد اینان حرکت کردند. هفتاد نفر از کفار قریش از مکه به قصد ایشان بیرون آمدند وقتى به مسلمانان که قصد تعلیم آنان را داشتند، رسیدند. خدعه کردند و با اینان به جنگ و قتال پرداختند.
در این میان مرثد و خالد و عبدالله کشته شدند. عاصم که به حسب اتفاق هفت عدد تیر با خود داشت آنها را هدف قرار داد و با هر یک از آن تیر بزرگان کفار را که خدعه کرده بودند بکشت و خود نیز در آن میان به شهادت رسید و حبیب بن عدى به اسارت به مکه برده شد. طائفه بنوالحارث بن عامر بن نوفل او را خریدند و چون حارث در غزوه احد بدست حبیب کشته شده بود. طائفه او براى انتقام او را از مکه به قصد دارزدن بیرون بردند در این میان مردى از مشرکین نیزه اى بر سینه حبیب زد. حبیب به او گفت: اتق الله، یعنى از خدا بترس. مشرک مزبور که اعتقادى به خدا نداشت در خشم شد و نیزه را به سینه او فرو برد و این آیه در شأن این شهید نازل گردید[
تفسیرالمیزان
بحث در معناى باء، در (بالاثم ) و متعلق آن در آیه (اءخذته العزة بالاثم )
و از اینجا این معنا روشن مى شود که جمله (بالاثم ) متعلق به جمله : (اءخذته …) نیست ، تا در نتیجه حرف (با) در آن باء تعدیه ، و معنا چنین باشد: (عزت او را وادار به گناه و به این مى کند که امر به تقوا را به عکس العملى ناخوشایند پاسخ دهد) و یا باء سببیت و معنا چنین باشد: (عزت و مناعت ، به سبب اثم و گناه در او پیدا شد که مرتکب گردید).
چرا با تعدیه و سببیت نیست ؟ براى اینکه مستلزم آن است که در این دو صورت خداى تعالى حالت نفسانى آن مغرور را عزت دانسته باشد، و عزت بودن این رذیله را امضاء فرموده باشد، در حالى که گفتیم : این حالت درونى که مورد بحث است ، عزت حقیقى نیست ، و اما اگر کلمه (بالاثم ) را متعلق به ((العزة )) بدانیم ، همانطور که دانستیم ، دیگر این اشکال وارد نمى شود، چون آن حالت درونى را عزت ندانسته ، بلکه عزت باثم شمرده است .
و اما اینکه در سوره ص آیه دوم فرموده : ((بل الذین کفروا فى عزة و شقاق کم اهلکنا من قبلهم من قرن فنادوا ولات حین مناص )).
این تعبیر از باب نام گذارى و امضا نیست ، و در این آیه حالت کفر و طغیان کفار را عزت نامیده ، و عزت بودن آن را امضا نفرموده ، چون کلمه عزت را نکره آورده ، و آیه رابا جمله : (کم اهلکنا) ختم نموده تا بفهماند عزت نامبرده عزتى صورى و ناپایدار بوده ، نه عزت اصلى که به هیچ وجه از بین رفتنى نیست .
تفسیر تسنیم
هنگامی که تفصیلاً از منافق خواسته شود تا پرواپیشه کند، آن عزت دروغین و پنداری که با گناه و فساد کسب کرده است، وی را فروبرده و اخیذ و اسیر خود قرارداده و به گناه کشانده و او در برابر هر دعوت به تقوا و دوری از دورنگی، خصومت، اختلاف افکنی و فساد و اهلاک حرث و نسل، تصلّب نشان میدهد، پس گناه و عزّت کاذب تعامل متقابل دارند.
خوی نفاق و سرکشی موجب شده تا منافق قابلیت اصلاح و زمینه پذیرش تقوا را از دست بدهد، چون پذیرش تقوا در گرو فروتنی است.
عزّت دروغین منافق در ظرف ظهور حقایق (قیامت) به صورت ذلت واقعی آشکار میشود که کیفر نفاق، آتش فراگیری است که از بالا و پایین، ظاهر و باطن منافق را دربر میگیرد و متناسب با فساد همه جانبه وی که از یکسو با جوارح حرث را و از سوی دیگر با القای شبهه اندیشهها را تباه میکرد، عقوبت میشود، پس چون همه خواستههای او در جهنّم است، آتش عذاب از هر سو او را احاطه میکند و دوزخ برای تعذیب او کافی است.