الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ﴿توبه/۱۱۲﴾ آمران به معروف، و نهی کنندگان از منکر، و حافظان حدود (و مرزهای) الهی و بشارت بده (به اینچنین) مؤمنان!
امیرالمؤمنین حضرت على (علیه السّلام):
همه کارهاى خوب و جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منکر چون قطره اى است در دریاى عمیق.
(نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 542 )
تفسیر نمونه
مانگونه که روش قرآن مجید است که در آیهاى سخنى را به اجمال برگذار مىکند و در آیه بعد به شرح و توضیح آن مىپردازد، در دومین آیه مورد بحث مؤمنان را که فروشندهگان جان و مال به خدا هستند با نه صفت بارز معرفى مىکند.
1-” آنها توبه کارانند” و دل و جان خود را به وسیله آب توبه از آلودگى گناه شستشو مىدهند (التَّائِبُونَ).
2-” آنها عبادت کارانند” و در پرتو راز و نیاز با خدا و پرستش ذات پاک او خود سازى مىکنند”. (الْعابِدُونَ) 3-” آنها در برابر نعمتهاى مادى و معنوى پروردگار سپاس مىگویند” (الْحامِدُونَ).
4-” آنها از یک کانون عبادت و پرستش به کانون دیگرى رفت و آمد دارند” (السَّائِحُونَ).
و به این ترتیب برنامههاى خود سازى آنان در پرتو عبادت، در محیط محدودى خلاصه نمىشود، و به افق خاصى تعلق ندارد، بلکه همه جا کانون عبودیت پروردگار و خودسازى و تربیت براى آنها است، و هر کجا درسى در این زمینه باشد طالب آنند.
” سائح” در اصل از ماده” سیح” و” سیاحت” به معنى جریان و استمرار گرفته شده.
و در اینکه منظور از سائح در آیه فوق چه نوع سیاحت و جریان و استمرارى است در میان مفسران گفتگو است.
بعضى همانگونه که در بالا گفتیم سیر در میان کانونهاى عبادت گرفتهاند، در حدیثى از پیامبر ص مىخوانیم”
سیاحة امتى فى المساجد
“” سیاحت امت من در مساجد است”
بعضى دیگر” سائح” را به معنى” صائم” و روزه دار گرفتهاند، زیرا روزه یک کار مستمر در سراسر روز است، در حدیث دیگرى مىخوانیم که پیامبر ص فرمود”
ان السائحین هم الصائمون
“:” سائحان روزهدارانند” « تفسیر نور الثقلین و بسیارى از تفاسیر دیگر.».
بعضى دیگر از مفسران سیاحت را به معنى سیر و گردش در روى زمین و مشاهده آثار عظمت خدا و شناخت جوامع بشرى و آشنایى به عادات و رسوم و علوم و دانشهاى اقوام که اندیشه انسان را زنده و فکر او را پخته مىسازد، دانستهاند.
بعضى دیگر از مفسران سیاحت را به معنى سیر و حرکت به سوى میدان جهاد و مبارزه با دشمن مىدانند، و حدیث نبوى معروف را” ان سیاحة امتى الجهاد فى سبیل اللَّه” سیاحت امت من جهاد در راه خدا است” « تفسیر المیزان و تفسیر المنار ذیل آیه مورد بحث.» شاهد آن گرفتهاند.
و سر انجام بعضى آن را به معنى سیر عقل و فکر در مسائل مختلف مربوط به جهان هستى، و عوامل سعادت و پیروزى، و اسباب شکست و ناکامى دانستهاند.
ولى با توجه به اوصافى که قبل و بعد از آن شمرده شده معنى اول مناسبتر از همه به نظر مىرسد، هر چند اراده تمام این معانى از این کلمه، نیز کاملا ممکن است، زیرا همه این مفاهیم در مفهوم سیر و سیاحت جمع است.
5-” آنها که در برابر عظمت خدا رکوع مىکنند” (الرَّاکِعُونَ).
6-” آنها که سر بر آستانش مىسایند و سجده مىآورند” (السَّاجِدُونَ).
7-” آنها که مردم را به نیکیها دعوت مىکنند” (الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ).
8-” آنها که تنها به وظیفه دعوت به نیکى قناعت نمىکنند بلکه با هر گونه فساد و منکرى مىجنگند” (وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ).
9- و” آنها که پس از اداى رسالت امر به معروف و نهى از منکر، به آخرین و مهمترین وظیفه اجتماعى خود یعنى حفظ حدود الهى، و اجراى قوانین او، و اقامه حق و عدالت قیام مىکنند” (وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ).
پس از ذکر این صفات نهگانه، خداوند بار دیگر چنین مؤمنان راستین و تربیت یافتگان مکتب ایمان و عمل را تشویق مىکند، و به پیامبرش مىگوید” این مؤمنان را بشارت ده” (وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ).
و از آنجا که متعلق بشارت ذکر نشده و یا به تعبیر دیگر بشارت بطور مطلق آمده است، مفهوم وسیعى را مىفهماند که هر خیر و سعادتى را در بر مىگیرد، یعنى آنها را به هر خیر و هر سعادت و هر گونه افتخار بشارت ده!.
توجه به این نکته نیز لازم است که قسمتى از این صفات نهگانه (شش صفت اول) مربوط به جنبههاى خود سازى و تربیتى افراد است، و قسمت دیگرى (دو صفت هفتم و هشتم) به وظائف حساس اجتماعى و پاکسازى محیط جامعه اشاره مىکند، و آخرین صفت حکایت از مسئولیتهاى همگانى در مورد تشکیل حکومت صالح و شرکت فعالانه در مسائل مثبت سیاسى دارد.
……………………………………………………………………
عمه جان دست نگهدار بهم میریزد
مو که کمتر شده بسیار بهم میریزد
شانه ام گم شد و سنجاق سرم را بردند
حق بده موی من این بار بهم میریزد
چه ببافی چه نبافی همه اش سوخته است
هرچه سعی ام کنی انگار بهم میریزد
چادری را که عمو داد به من دزدیدند
هرکس از این همه آزار بهم میریزد
من اگر پیر شدم خم شدم و آب شدم
دل من در دل بازار بهم میریزد
آب و آیینه بیارید پدر آمده است
آه خسته است که از راه سفر آمده است
عشقم این بوده که از دور تماشات کنم
آمدی تا که به تو باز مباهات کنم
چشم بد دور دوباره بغلت کردم من
باید از عمه بپرسم که چه خیرات کنم
نرو تا من نروم در وسط لشگرشان
زیر پاها وسط معرکه پیدات کنم
راستی پاره شده پیرهنم در بازار
باید از چشم بد امروز مراعات کنم
وقت برگشتن از این شهر فقط فکری کن
من چه کاری در دروازهی ساعات کنم
همه جا پر شده انگشتر تو گم شده بود
تو خبر دار شدی دختر تو گم شده بود