• 021-88565521
  • info@tedco.co

بالاترین جایگاه از آن علما و دانشمندان است

بالاترین جایگاه از آن علما و دانشمندان است

بالاترین جایگاه از آن علما و دانشمندان است

قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ ﴿زمر/۹﴾ بگو: آیا آنان که اهل علم و دانشند با مردم جاهل نادان یکسانند؟ منحصرا خردمندان متذکر این مطلبند.

پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله) فرمود: «مَنْ زارَ الْعُلَماء فَقَدْ زارَنِی وَ مَن جالَس الْعُلَماء فَقَد جالَسَنِی وَ مَنْ جالَسَنِی فَکَاَنَّما جالس رَبِّی؛
(کنز العمّال : ح 28883)
کسی که به دیدن علما برود، گویا به دیدن من آمده و کسی که همنشین علما شود، گویا همنشین من شده و کسی که همنشین من باشد، گویا همنشین خداوند و مانوس با اوست».
نزول
این آیه درباره امیرالمؤمنین على علیه‌السلام نازل شده است.« تفسیر على بن ابراهیم از خاصه-شیعه»
عروة بن الزبیر گوید: یکى از تابعین از انس بن مالک نقل نماید که گفت: این آیه درباره على علیه‌السلام نازل شده است و من هنگام مغرب بود که نزد وى آمدم دیدم مشغول نماز است و به همان حالت می‌بود تا این که فجر صادق طلوع نمود سپس تجدید وضوء کرد و به طرف مسجد رفت و با مردم نماز صبح را اداء نمود و به تعقیب نماز صبح ادامه داد تا آفتاب طالع گردید سپس به قضاوت و رسیدن به امور و کارهاى مردم پرداخت تا این که ظهر شد.
براى اداء نماز ظهر تجدید وضوء فرمود و با مردم به خواندن نماز ظهر پرداخت سپس به تعقیب آن ادامه داد تا این که هنگام نماز عصر رسید و پس از اداء نماز عصر تا غروب آفتاب مشغول حکم و داورى میان مردم و جواب سؤالات آنان مى بوده است.« کتاب روضة الواعظین»
از طریق کلبى از ابوصالح و او از ابن عباس روایت شده است که این آیه درباره عمار یاسر نازل گردیده و نیز جویبر از ابن عباس نقل نماید که درباره ابن مسعود و عمار یاسر و مولى ابى حذیفه نازل شده و نیز با جویبر از عکرمة نقل کند که درباره عمار یاسر نازل شده است« ابن سعد صاحب طبقات از عامه-اهل تسنن»
عبدالله بن عمر گوید: درباره عثمان بن عفان نازل گردیده است. « تفسیر ابن ابى حاتم از عامه-اهل تسنن» ابن عباس گوید: درباره ابوبکر نازل شده و نیز کلبى گوید: درباره ابن مسعود و عمار یاسر و سلمان فارسى نازل گردیده است« تفسیر کشف الاسرار از عامه-اهل تسنن»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
________________________________________


پس مى‌فرماید آیا این کافر معاند بهتر است، أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ‌: یا کسى که ایستاده دعا کننده است در اثناى نماز، یا همیشه قائم است به وظائف عبادت، یا قارى قرآن است، آناءَ اللَّیْلِ‌: در ساعتهاى شب.
مؤید قول اول است روایت حضرت باقر علیه السلام که مراد از این، متهجد است در نماز شب قنوت خواند، « مجمع البیان (چ 1401 ق) ج 4 ص 491» یعنى کسى که در نماز شب به قنوت مشغول است.
ساجِداً وَ قائِماً: در حالتى که سجده کننده است مر خداى را و قیام نماینده، یعنى گاهى در سجده گاهى در قیام، یَحْذَرُ الْآخِرَةَ: ترسد عذاب آخرت را، وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ‌: و امید دارد بخشایش پروردگار خود را، یعنى با وجود کثرت عبادت مردد است میان خوف و رجاء.
تبصره:
آیه اشعار است به آنکه مقام خوف و رجاى مؤمن مساوى است، و در حدیث وارد شده: لو وزن خوف المؤمن و رجائه لاعتدلا: اگر موازنه کنند خوف و رجاء مؤمن را، هر آینه معتدل باشد. « اصول کافى، کتاب الایمان و الکفر، باب الخوف و الرجاء (ج 2 ص 55)»
تتمه:
حضرت امیر المؤمنین علیه السلام شبى با قنبر در کوچه کوفه مى‌گذشت،
به خانه‌اى رسید، یکى این آیه مى‌خواند: «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً …» قنبر گوید: من آنجا توقف کردم، حضرت گذشت، باز نگریست فرمود: قنبر چرا ایستاده‌اى؟ گفتم: یا امیر المؤمنین آوازى حزین از این خانه به گوش مى‌رسد.
فرمود: یا قنبر، نوم على یقین خیر من عبادة فى شکّ: خواب نمودن با یقین اعتقادیه بهتر است از عبادت در شک. من تعجب نمودم، درب آن خانه را نشان کردم. روز آنجا رفتم، تفحص او نمودم، معلوم شد خانه منافقى بود، عرض کردم: یا امیر المؤمنین از کجا دانستى آن منافق است؟ فرمود: راعى چگونه رعیت را نشناسد و عالم به خزائن پادشاهى نباشد. « منهج الصادقین، ج 8، ص 79» بعد از نفى استواى فریقین در قوه عملیه، سلب استواى آنها فرماید در قوه علمیه و مى‌فرماید:
قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ‌: بگو آیا مساوى و برابرند آنکه مى‌دانند دلایل توحید و معارف الهیه را، وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ‌: و آنانکه علم ندارند به معارف الهیه، جاهلند به حقایق ربانیه؛ «استفهام انکارى» یعنى مساوى نیست عالم به علم دین با جاهل به مناهج یقین، إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ‌: اینست و جز این نیست که متذکر شوند به امثال این آیات صاحبان عقل خالص از شوائب و اوهام.
تحقیق:
از جمله قضایائى که عرف و عقل و شرع به حکومت آن متحدند، عدم تساوى عالم با جاهل باشد. بیان جهت عقلیه: معقولات منقسم شوند به موجود و معدوم، و شک نیست که موجود اشرف باشد؛ موجود هم منقسم شود به جماد و نامى، و شک نیست که نامى اشرف باشد؛ نامى هم منقسم شود به حساس و غیر آن، و شک نیست که حساس اشرف باشد؛ حساس هم دو قسم شود عاقل و غیر عاقل، و شک نیست که عاقل اشرف باشد؛ عاقل هم منقسم شود به عالم و جاهل، شک نیست که عالم اشرف باشد؛ پس عالم اشرف معقولات خواهد بود، بنابراین هیچ چیز به مقام علم و عالم نخواهد رسید.
فرمود حضرت پیغمبر صلّى اللّه علیه و اله: فضل العالم على العابد کفضلى على ادناکم: فضیلت عالم بر عابد مانند فضیلت من است بر پست‌ترین شما « اصول کافى ج 1، کتاب فضل العلم»
2- فرمود آن حضرت: اغد عالما او متعلّما او مستمعا او محبّا لهم و لا تکن الخامس فتهلک: « بحار الانوار، ج 1، ص 195، ح 13» هر صبحگاه باش عالم یا متعلم یا مستمع علم یا دوستدار علم، و نبوده باش پنجمى که هلاک شوى.
3- حضرت صادق علیه السلام فرماید: انّ النّاس رجلان: عالم و متعلّم و سائر النّاس غثاء، فنحن العلماء و شیعتنا المتعلّمون و سائر النّاس غثاء: « بحار الانوار، ج 1، ص 194، ح 8.» مردم دو مردند:
عالم و متعلم، و سایر مردم خاشاک هستند که سیل آورد. پس مائیم علماء، و شیعیان ما متعلمین‌اند، و سایر مردم خاشاک هستند.
4- حضرت صادق علیه السلام فرماید: نحن الّذین یعلمون و عدوّنا الّذین لا یعلمون و شیعتنا اولوا الالباب: « مجمع البیان ج 4 ص 491» مائیم آنان که عالمند و دشمنان ما نادان و شیعیان ما اولوا الالباب هستند.
مراد از این علم علم به معارف الهیه و احکام شرعیه که امر به آن شده.
…………………………………………………………………………………
ای آفتاب آینه دار جمال تو
مشک سیاه مجمره گردان خال تو

صحن سرای دیده بشستم ولی چه سود
کاین گوشه نیست درخور خیل خیال تو

در اوج ناز و نعمتی ای پادشاه حسن
یا رب مباد تا به قیامت زوال تو

مطبوعتر ز نقش تو صورت نبست باز
طغرانویس ابروی مشکین مثال تو

در چین زلفش ای دل مسکین چگونه ای
کاشفته گفت باد صبا شرح حال تو

برخاست بوی گل ز در آشتی درآی
ای نوبهار ما رخ فرخنده فال تو

تا آسمان ز حلقه به گوشان ما شود
کو عشوه ای ز ابروی همچون هلال تو

تا پیش بخت بازروم تهنیت کنان
کو مژده ای ز مقدم عید وصال تو

این نقطه سیاه که آمد مدار نور
عکسیست در حدیقه بینش ز خال تو

در پیش شاه عرض کدامین جفا کنم
شرح نیازمندی خود یا ملال تو

حافظ در این کمند سر سرکشان بسیست
سودای کج مپز که نباشد مجال تو