• 021-88565521
  • info@tedco.co

اصلاحگری، حافظ جامعه

اصلاحگری، حافظ جامعه

اصلاحگری، حافظ جامعه

وَمَا کَانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ ﴿هود/۱۱۷﴾ پروردگار تو [هرگز] بر آن نبوده است که شهرهایى را که مردمش اصلاحگرند به ستم هلاک کند.

امام على علیه السلام : امیدوارترین مردم به اصلاح نفْس کسى است که هرگاه بر بدى هاى خود آگاه شود، در برطرف ساختن آنها شتاب ورزد.  (غررالحکم،ح3344)
توصیه‌های رفتاری:
درصورتی که با ایده یا عملکرد همکار مخالف بودیم و در آن اشتباهی دیدیم، محترمانه و در خلوت با او مطرح می‌کنیم، اگر حق با او بود می‌پذیریم و از او خواهش می‌کنیم همینطور رفتار کند و خطای احتمالی را به ما گوشزد کند. اگر حق با ما بود، در جمع به روی او نمی‌آوریم.
(پیش‌نویس نهایی کدهای رفتاری سازمان)


تفسیر عاملی
در معنى «بِظُلْمٍ » سه وجه است: 1 با ظلم کم و کوچک که مردم نیکوکار دارند هلاک نمى شوند 2 با ظلم عدّه کم که اکثر مردم صالح باشند هلاک نخواهد بود، 3 خدا ظلم نمى کند که مردم درستکار را هلاک کند عبده: اگر ظلم بمعنى شرک باشد معنى آیه چنین خواهد بود: روش آفرینش حقّ چنین نیست که مردم مشرک را هلاک کند بااینکه در کارهاى اجتماعى و عمرانى و تمدّن و ادب درستکار و لایق باشند نه مثل ملّت شعیب که با استفاده ى خود مردم حقوق را تضییع مى کردند و سوءاستفاده از خاصیّت جنسى و انحراف جنسى علنى که ملّت لوط داشتند، و بدرفتارى و ستمگرى مردم هود، و فروتنى و پیروى از ستمکار مثل قوم فرعون که این ملّتها مشرک و نادرست و نالایق و غیر صالح بودند و هلاک شدند
و از جریر بن عبد اللّه روایت کرده اند: پیغمبر در جواب آن که تفسیر این آیه را خواست فرمود: یعنى تا آنگاه که مردم با یکدیگر بانصاف رفتار مى کنند تفسیر صافى: از پیغمبر (ص) نقل شده است: یعنى با هم منصف باشند و این کمال رحمت خداوند است که در حقّ خود مسامحه مى کند و در حقوق بندگان مسامحه ندارد و ازاین جهت گفته اند: «الملک یبقى مع الکفر و لا یبقى مع الظّلم» کافر مى تواند حکومت کند، ولى ستمگر حکومتش دوام ندارد.

تفسیر کاشف
در غیر این صورت، نیکوکار و بدکار، شایسته و غیر شایسته در نزد او یکسان بود، در حالى که از شأن خداوند دور است که چنین کند: «چرا خدا شما را عذاب کند اگر سپاسگزار باشید و ایمان آورید؟ در حالى که شکرپذیر و داناست» اگر خدا بخواهد مردم را یک امت قرار مى دهد از آغاز نزول این آیه تا امروز، بیشتر مردم مى گویند: چرا خدا نخواست و اى کاش آن را مى خواست تا سرزمین ها و انسان ها از قبیله گرایى و مصیبت هاى آن راحت مى شدند؟
پاسخ این پرسش از سخنان زیر آشکار مى شود: 1 پیش از هر چیزى باید بدانیم که خداوند نمى خواهد بندگانش با یکدیگر دشمن باشند و همدیگر را بکشند چگونه چنین باشد حال آنکه مى فرماید: «نزاع نکنید که هیبت شما از بین مى رود» هیچ ضرورتى ندارد که اگر خدا انسان ها را به سازش و هماهنگى مجبور نکند، نزاع و کشمکش را برایشان بخواهد به عنوان مثال، هرگاه بگویى: من دوست ندارم که فرزندانم داراى یک نظریه سیاسى باشند، بدین معنا نیست که تو مى خواهى آنان با یکدیگر بجنگند و همدیگر را بکشند 2 براى مجبور کردن انسان بر اعتقاد به دین، دو راه وجود دارد:
اوّل، به کار گرفتن زور دوم، خداوند ایمان را در قلب بیافریند، چنان که زبان را در دهان آفریده است راه نخست با اصل دین و حتّى با عقل در تضاد است؛ زیرا زور نمى تواند ایمان و اعتقاد بسازد، بلکه برعکس، ایمان را از بین مى برد؛ چرا که راه ایمان به حق، دلایل و براهین است [نه زور] ازاین رو، قرآن این دلایل را با شیوه هاى گوناگون بیان کرده و انسان را به نگرش و اندیشیدن دربارۀ آن تشویق نموده است تا از طریق آنها و از روى اختیار، به خدا، پیامبر او و روز قیامت ایمان بیاورد
…………………………………………………………………
جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد
ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد

بی تو چندیست که در کار زمین حیرانم
مانده ام بی تو چرا باغچه ام گل دارد

شاید این باغچه ده قرن به استقبالت
فرش گسترده و در دست گلایل دارد

تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز
ماه مخفی شدنش نیز تعادل دارد


یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت
یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد

هیچ سنگی نشود سنگ صبورت، تنها
تکیه بر کعبه بزن، کعبه تحمل دارد