پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم):
تا زمانى که مؤمن در کمک به برادر مؤمن خود کوشا باشد، خدا هم او را کمک و یارى خواهد کرد.
بحارالأنوار جلد،74 صفحه،312
موجبات نیک فرجامى
الإمامُ الکاظمُ علیه السلام : إنّ خَواتِیمَ أعْمالِکُم قَضاءُ حَوائجِ إخْوانِکُم و الإحْسانُ إلَیهِم ما قَدَرْتُم ، و إلاّ لَم یُقْبَلْ مِنکُم عَمَلٌ . حِنُّوا على إخْوانِکُم ، و ارْحَموهُم تَلْحَقوا بِنا .[بحار الأنوار : (ص40/ح379/ج75)
امام کاظم علیه السلام : پایان اعمال شما به این است که در حدّ توان خود، نیازهاى برادرانتان را بر آورید و به آنان نیکى کنید . در غیر این صورت، اعمال شما پذیرفته نشود . با برادران خود مهربان و دلسوز باشید تا به ما بپیوندید .
(کدهای رفتاری سازمان)
در ساعات پرازدحام شعب، بیمارستا نها و درمانگاهها و … به یاد داریم که مسبب
حجم زیاد کار ما، اربا برجوع نیست؛ در این شرایط برخورد محترمانه را از یاد نمیبریم و میکوشیم از کیفیت خدمتدهی نکاهیم.
(کدهای عمومی: ارباب رجوع-کد:78)
تفسیر المیزان
جمله” نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا” دلیل این انکار را بیان مىکند و مىفرماید اینکه گفتیم اینها اختیاردار مساله نبوت نیستند تا به تقسیم آن بپردازند، براى این است که از تقسیم چیزى که به مراتب از نبوت پایینتر است عاجزند، و آن معیشت زندگى دنیاى ناچیزشان است که ما در بینشان تقسیم کردهایم، آن وقت چگونه مىخواهند چیزى را تقسیم کنند که بسیار ارجمندتر و داراى قدر و منزلت بیشتر است؟ آن هم به اندازهاى که کسى نمىتواند مقدارش را درک کند، یعنى به مساله نبوت بپردازد که رحمت خاصه ما است، و هر کسى را که بخواهیم بدان اختصاص مىدهیم؟
و دلیل بر اینکه اختیار ارزاق و معیشتها به دست انسان نیست، اختلاف افراد مردم در دارایى و فقر، و عافیت و صحت، و اولاد و سایر چیزهایى است که رزق شمرده مىشود، با اینکه هر فرد از افراد بشر را که در نظر بگیرى مىبینى که او هم مىخواهد از ارزاق نهایت درجهاش را که دیگر بیش از آن تصور ندارد دارا باشد. اما مىبینیم که هیچ یک از افراد به چنین آرزویى نمىرسند، و به همه آنچه که آرزومندند و آنچه که دوست مىدارند نائل نمىشوند، از اینجا مىفهمیم که ارزاق به دست انسان نیست چون اگر مىبود هیچ فرد فقیر و محتاجى در هیچ یک از مصادیق رزق یافت نمىشد بلکه هیچ دو نفرى در داشتن ارزاق، مختلف و متفاوت پیدا نمىشد، پس اختلافى که در آنان مىبینیم روشنترین دلیل است بر اینکه رزق دنیا به وسیله مشیتى از خدا در بین خلق تقسیم شده، نه به مشیت انسان.
علاوه بر اینکه اراده و عمل انسانها در به دست آوردن رزق یکى از صدها شرائط آن است، و بقیه شرائطش در دست آدمى نیست، و از انواع رزق آنچه مطلوب هر کسى است وقتى به دست مىآید که همه آن شرائط دست به دست هم دهند، و اجتماع این شرائط به دست خدایى است که تمامى شرائط و اسباب به او منتهى مىشود.
همه اینها که گفتیم در باره مال بود، و اما جاه و آبرو آن نیز از ناحیه خدا تقسیم مىشود، چون متوقف بر صفات مخصوصى است که به خاطر آن درجات انسان در جامعه بالا مىرود، و با بالا رفتن درجات مىتواند پایین دستان خود را تسخیر کند و در تحت فرمان خود درآورد، و آن صفات عبارت است از فطانت، زیرکى، شجاعت، علو همت، قاطعیت عزم، داشتن ثروت، قوم و قبیله و امثال اینها، که جز به صنع خداى سبحان براى کسى دست نمىدهد، هم چنان که فرموده:” وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا- ما بعضى از ایشان را به درجاتى ما فوق بعضى دیگر کردیم تا بعضى بعضى دیگر را مسخر خود کنند”.
پس، از مجموع دو جمله، یعنى جمله” نَحْنُ قَسَمْنا …”، و جمله” وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ …”، استفاده شد که تقسیم کننده ارزاق مادى و معنوى (جاه) در بین مردم، خداى سبحان است، و لا غیر. و معناى جمله” وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ” این است که:
نبوت که رحمت پروردگار تو است بهتر است از مالى که مشرکین در پى جمع آنند، پس وقتى تقسیم این مال و جاه پست در دست آنان نیست، چگونه مىتوانند بهتر از آن و مهمتر از آن را تقسیم کنند.
ممکن هم هست جمله” وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ” را عطف تفسیر بگیریم براى جمله” نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ …”، در نتیجه جمله مذکور بیانى مىشود براى تقسیم معیشت، اما به بیان علل انقسام آن در مجتمع انسانى.
توضیح اینکه: کثرت حوائج انسان در زندگى دنیا آن قدر زیاد است که فرد فرد انسانها نمىتوانند همه آنها را در زندگى فردى خود برآورده نمایند، و مجبورند که بطور اجتماعى زندگى کنند، و از اینرو است که اولا بعضى بعضى دیگر را به خدمت خود مىگیرند، و از آنان استفاده مىنمایند. و ثانیا اساس زندگى را تعاون و معاضدت یکدیگر قرار مىدهند، در نتیجه مال کار بدینجا منجر مىشود که افراد اجتماع هر یک هر چه دارد با آنچه دیگران دارند معاوضه کند، و از همین جا نوعى اختصاص درست مىشود، چون گفتیم هر یک از افراد اجتماع ما زاد فراوردههاى خود را- که یا غله است و یا کالاى صنعتى- مىدهد و آنچه از حوائج زندگى مىخواهد از ما زاد فراوردههاى دیگران مىگیرد.
مثلا یکى از افراد اجتماع قناتى کنده، و آبى در آورده، آنچه از این آب که زائد بر مقدار حاجتش مىباشد مىدهد، و از دیگران ما زاد آذوقهشان را مىگیرد، در نتیجه هر دو، هم داراى آب مىشوند، و هم داراى آذوقه. و لازمه این نوع زندگى این است که هر فردى در کارى که تخصص دارد سعى مىکند و آن کار را به بهترین وجه ممکن انجام داده، از آنچه درست مىکند هر چه خودش لازم دارد نگه مىدارد، و قهرا ما زاد آن مورد احتیاج دیگران واقع مىشود، چون دیگران به کارى دیگر اشتغال دارند، و او هم به فراوردههاى آنان محتاج است، و ما یحتاج خود را با آنچه از فراوردههاى خود زیاد آمده مبادله مىکند، مانند نانوا که محتاج آبى است که سقایان دارند، و سقا هم محتاج نان او است، پس نانوا براى سقا کار مىکند، و سقا هم براى نانوا. و نیز مانند یک مخدوم که خادمى را براى خدمت خود مسخر کرده، و خادم هم مخدوم را براى پولش مسخر کرده، و همچنین هر دسته از طبقات اجتماع مسخر طبقات دیگر، و خود مسخر کننده آنان است، و آنان یا بدون واسطه و یا با یک یا چند واسطه مسخر اویند، (کفاشى براى کفشدوزى بدون واسطه محتاج به دباغ است، ولى برزگر با واسطه محتاج به او است، چون بین برزگر و دباغ و سراج فاصله است)، براى اینکه هر یک به ما زاد آنچه نزد دیگرى است محتاج است، و هر یک فراوردههاى خود را در دسترس دیگران قرار مىدهد، البته با اختلافى که مردم در احتیاج و اهتمام به فراوردهها دارند، و بنا بر آنچه گذشت مراد از کلمه” معیشت” هر چیزى است که زندگى انسان را تشکیل مىدهد، چه مال و چه جاه. و یا تنها مال است، و غیر مال را به تبع شامل مىشود هم چنان که ذیل آیه که مىفرماید” وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ” نیز مؤید این احتمال است، چون تنها شامل مال مىشود، و غیر مال را به تبع شامل مىگردد.